loading...
ایران آناهیتا سایت تاریخی فرهنگی
Gunner بازدید : 216 سه شنبه 15 اسفند 1391 نظرات (0)

ساعت 7 بامداد روز سه شنبه  

جلوی قفسه کتابها یم ایستادم شاهنامه را ازبین کتابها بیرون کشیدم گرد خاک نشسته بر روی آن را پاک کردم آخرین بار کی این کتاب را خواندم؟ این پرسشی بود که جواب آن را نیافتم! شرمگین از این همه کوتاهی از خانه بیرون رفتم تمام روز برایم در کمترین زمان گذشت و پیوسته به خود یادآوری می کردم که "امروز کار مهمی داری مبادا برنامه ای را برای ساعت 5 بگذاری"

ساعت 5:30پسین روز سه شنبه بنیاد جمشید  ساختمان قدیمی در خیابان خردمندشمالی کوچه ششم  

با حیرت به آن نگاه کردم برای رفتن به داخل تردید داشتم زیرا باورش برایم مشکل بود که این همه فعالیت فرهنگی از چنین مکان ساده ای سرچشمه گرفته باشد باتردید از مسئول بنیاد مکان برگزاری نشست شاهنامه خوانی را پرسیدم و او مرا به سالن کوچکی هدایت نمود.پس از ورود به سالن مردمی را دیدم که با شور و شوق فراوان منتظر شروع نشست بودند از پیر و جوان همه با هم و در کنار هم بی آلایش و با احترام به تفاوتهای مذهبی و فرهنگی. هنوز مدت زیادی نگذشته بود که سالن کاملاٌ پر شد باورم نمی شد که در این شهر آهن و سنگ جایی که مجالی برای زیستن در حال نیست مردمی به عشق حفظ تاریخ و فرهنگ آریایی در کنار هم جمع می شوند و روزها را به شوق رسیدن این روز سپری می کنند با افراد حاضر که صحبت می کردم همگی شاد و راضی از برنامه بودند و فهمیدم من در میان آنها تازه وارد هستم و این مردمان ماههاست همگی هم عهد و پیمان هستند

استاد وارد سالن شد او کسی نبود جز بابک سلامتی مدیر مسئول روزنامه امرداد  ابتدا بازخوانی کوتاهی از جلسه گذشته و سپس با صدایی رسا و دلنشین شروع به خواندن اشعار نمود حاضران در سکوت و با دقت فراوان گوش می دادند وایشان بعد ازخواندن چند بیت به معنی بیتها و بیان استعاره ها و.... می پرداخت و از حاضران نظر خواهی می کرد تا رمز و رازهای نهفته در این بیتها را به کمک هم بیابند 1ساعت برایم بمانند 1 دقیقه گذشت و استاد پایان این جلسه را اعلام نمود و در پایان از همه خواست به رسم نشستهای پیشین بر پا خیزند و سرود "ای ایران" را بخوانند.

در زمان برگشتن غمگین بودم ناراحت و شرمسار از دست خودم از این همه بی توجهی از اینکه هر سه شنبه به خود وعده هفته آینده را می دادم که می روم و باز هم نمی رفتم از اینکه سالها شاهنامه را در قفسه فراموشی ذهنم گذاشته بودم و این همه به آن بی توجه بودم از اینکه تا به امروز فرصت را از دست داده بودم و تلاشی برای فهم معانی عمیق آن نکرده بودم به همین دلیل خاطره امروز را نوشتم تا به همه دوستان یادآوری کنم که کشور اهورایی ما ایران سرشار از سرمایه های فرهنگی هنری و تاریخی است و بر تک تک ما واجب است با شناخت آنها در حفظ آنها بکوشیم .

در پایان به همه عزیزان مخصوصاٌ جناب آقای بابک سلامتی که بدون کوچکترین چشم داشت چنین نشستهای پر باری را برپا می کنند تا ارزش ایران و ایرانی بودن را به همه گوش زد کنند دست مریزاد می گویم و امیدوارم به یاری اهورامزدا راه پیشرفت برای این دوستان روز به روز هموارتر شود. 

به امید آن روز

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت فرهنگی تاریخی ایران آناهیتا نوشتاری در باره ایران باستان،تاریخ ایران،مشاهیر ایران(کورش داریوش...)،داستان های تاریخی،دانلود کتاب و فیلم های مرتبط،آیین ایرانی و مسائل مختلف فرهنگی...در این تارنما دیده می شود. به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد الو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    پیشنهادها
    آمار سایت
  • کل مطالب : 347
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 50
  • آی پی امروز : 185
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 283
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 501
  • بازدید ماه : 501
  • بازدید سال : 13,216
  • بازدید کلی : 483,848
  • کدهای اختصاصی