«آيا روزگار اشكانيان يك برهوت تاريخي بوده است؟ نشانههاي تاريخي به ما ميگويد كه چنين برداشتي درست نيست و در روزگار اشكانيان رد پاهاي آشكاري از فرهنگ پويا و زنده و آيينهاي كهن ايران- هخامنشي را ميتوان يافت. اشكانيان دنبالهرو آيينهاي نهادينه شدهي ايراني بودند. بهرهگيري آنها از زبان آرامي در سفالنوشتههاي كه در نسا بهدست آمده است، خود نشانگر پيوستگي سنتهاي ديوانسالاري ايراني در روزگار اشكانيان است. افزون بر اينكه آيينهاي حماسي، خنياگري و پهلواني نيز اوج ديگر فرهنگ ايراني در آن روزگار است. بازتاب چنين فرهنگي را در شاهنامه مييابيم. بخش پهلواني شاهنامه، راوي و داستانگوي تاريخ راستين(واقعي) اشكانيان است.»
آنچه بازگو شد بخشي از گفتار فرشيد نادري، استاد دانشگاه اهواز، بود. او كه دربارهي «ايران اشكاني: گسست يا پيوستگي فرهنگي؟» سخن ميگفت، پژوهش دربارهي اشكانيان را دشوار دانست و دربارهي چرايي چنين دشواريي گفت: «در سنجش با ديگر دورههاي تاريخ باستاني ايران، كاوشهاي باستانشناسي اندكي دربارهي اشكانيان شده است. زماني بود كه باستانشناسان در جستوجوي لايههاي پيشاتاريخي، ايلامي، ماد و هخامنشي بودند و هنگامي كه به لايههاي اشكاني و ساساني ميرسيدند، توجه چنداني نميكردند و دوست داشتند به لايههاي ديرينهتر دست يابند. از سويي ديگر، كمبود منابع بومي دربارهي اشكانيان كار پژوهش را دشوارتر ميسازد. افزون بر اينكه همواره سايهي تاريخ و فرهنگ ساسانيان بر تاريخ و فرهنگ اشكانيان سنگيني ميكند. چرا كه تا ديرزماني پژوهشهاي تاريخي برپايهي تاريخ هخامنشيان گذاشته شده بود و باور چنين بود امپراتوري ايران با آنها آغاز شده است.»
نادري در ادامه افزود: «گاه براي كوچك شمردن(تحقير) اشكانيان گفته ميشد كه آنها ساختگاهي بهدور از پشتوانههاي تمدني و فرهنگي داشتهاند. اما پژوهشها و كاوشهايي كه روسها در ”پارتياي كهن“- خاستگاه اشكانيان در آسياي مركزي- انجام دادهاند، نشان ميدهد كه اشكانيان از هزارهي سوم به اين سو، وارد حوزهي شهرنشيني و تمدن شده بودند و از شبكههاي گستردهي آبرساني، دژهاي فرمانروايي و سازمان پيشرفتهي كشاورزي برخوردار بودند. اين كه برخي ميگفتند كه اشكانيان بيابانگرداني بودند كه بسيار دير با تمدن آشنا شدند، اكنون سخن نادرستي دانسته ميشود و پايهاي علمي و پژوهشي ندارد.»
پوشش زنان و مردان اشكاني، نشانه اي از ديرپايي فرهنگ ايراني است
به سخن نادري، اين كه اشكانيان را «يوناندوست» دانستهاند و با لقب «هلنيسم» از آنها ياد كردهاند، از آنرو است كه تا ديرزماني بررسي تاريخ اشكانيان برپايهي منابع يوناني و رومي بود. هيچگاه ما از خود نپرسيدهايم كه اگر اشكانيان عنوان «يوناندوست» را بر روي سكههاي خود آوردهاند آيا يك ترفند سياسي و ابزاري تبليغاتي نبوده است؟ شگفت است كه ما هيچگاه به هخامنشيان، كه از معماري قومهاي گوناگون بهره ميبردند، انگ يوناني بودن يا دوستدار بيگانه بودن نميزنيم. اما دربارهي اشكانيان چنين ميكنيم.
نادري يكي از نشانههاي فرهنگ پويا و سرزندهي اشكاني را در پوشش زنان و مردان ايراني آن روزگار دانست و گفت: «بر روي سكههاي اشكاني بسياري از آيينهاي ايراني را در شيوهي لباس پوشيدن شاهان ميبينيم. آنها شلوار و پيراهن چينداري ايراني ميپوشيدند. بهرهجويي از باشلق يا كلاه نمدي نيز در سكههاي اشكاني، بهويژه سكههاي اشك اول و دوم، ديده ميشود. همچنين از ”تيار“- گونهاي تاج- بايد نام برد كه در آيين ايراني پيشينهاي كهن دارد. از اينرو اشكانيان را بايد ميانجياي(:واسطهاي) دانست كه آيينهاي ايراني را به روزگار پس از خود سپردند.»
نادري سپس به وامگيري ساسانيان از فرهنگ و تمدن اشكاني اشاره كرد و افزود: «ساسانيان اگرچه در تبليغات رسمي خود اشكانيان را دشمن ميناميدند، اما ميدانيم كه ميان اين ٢ خاندان پيوندهاي زناشويي انجام شده است. چرا كه ساسانيان يك دولت نوين بودند و به مشروعيتي سياسي نياز داشتند و چنين مشروعيتي را از پيوند با اشكانيان بهدست آوردند.»
نادري در پايان گفت: «اشكانيان در دو گسترهي كلان سياسي و پهنهي فرهنگي- اجتماعي، راههايي را برگزيدند. گسترههاي سياسي اشكانيان را در سكههاي آنان، سپاهيگري، سنتهاي نوشتاري و ديوانسالاري آنها مي توان يافت و پهنههاي فرهنگي- اجتماعي را در زبان(گويشهاي ايراني)، دين، هنر و معماري آن روزگار ميتوان ديد. اشكانيان از آيينهاي كهن ايراني اثرگرقته بودند و با پروراندن اين آيينها، آنها را به دولت پس از خود- ساسانيان- سپردند.»
اين سخنراني روز١١ خورداد در تالار انديشهي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي انجام شد.
امرداد amordadnews.com