loading...
ایران آناهیتا سایت تاریخی فرهنگی
Gunner بازدید : 305 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)
ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می‌مانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم می‌دارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند

در آیین کهن، بنابر یک سنت دیرینه آیین مهر شاهان ایرانی در روز اول دی‌ماه تاج و تخت شاهی را بر زمین می‌گذاشتند و با جامه‌ای سپید به صحرا می‌رفتند و بر فرشی سپید می‌نشستند. دربان‌ها و نگهبانان کاخ شاهی و همهٔ برده‌ها و خدمت‌کاران در سطح شهر آزاد شده و به‌سان دیگران زندگی می‌کردند. رئیس و مرئوس، پادشاه و مردم عادی همگی یکسان بودند. البته درستی این امر تایید نشده و شاید افسانه‌ای بیش نباشد. ایرانیان در این شب باقی‌مانده میوه‌هایی را که انبار کرده بودند به همراه خشکبار و تنقلات می‌خوردند و دور هم گرد هیزم افروخته می‌نشستند تا سپیده دم بشارت روشنایی دهد زیرا به زعم آنان در این شب تاریکی و سیاهی در اوج خود است. جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‌نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‌شود. متل‌گویی که نوعی شعرخوانی و داستان‌خوانی است در قدیم اجرا می‌شده‌است به این صورت که خانواده‌ها در این شب گرد می‌آمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف می‌کردند. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند، این میوه‌ها که اغلب دانه‌های زیادی دارند، نوعی جادوی سرایتی محسوب می‌شوند که انسان‌ها با توسل به برکت‌خیزی و پردانه بودن آنها، خودشان را نیز مانند آنها برکت‌آور می‌کنند و نیروی باروی را در خویش افزایش می‌دهند و همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشید در شب به‌شمار می‌روند. در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن از کتاب حافظ مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آینده‌گویی می‌کنند


واژهٔ «یلدا» ریشهٔ سریانی دارد و به‌معنای «ولادت» و «تولد» است. منظور از تولد، ولادت خورشید (مهر/میترا) است. رومیان آن را ناتالیس آنایکتوس یعنی روز تولد مهر شکست‌ناپذیر می‌نامند. ابوریحان بیرونی از این جشن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانسته‌است

دختر سیاه موی بلندبالا، یادگار نام وطن، میوه پاییز ایران، عروس زمستان در راه است،
او را بر سفره مهر بنشانیم و با نسل فردا پیوندش دهیم، ایرانی بودن را فراموش نکنیم

Gunner بازدید : 290 یکشنبه 05 خرداد 1392 نظرات (0)

جشن خوردادگان، سومین جشن ماهیانه در گاهشماری ما ایرانیان می باشد که با برابر شدن خورداد روز با خورداد ماه برگزار می شود. ششمین روز از هر ماه خورداد نام دارد که به دلیل 31 روزه بودن شش ماه نخست سال، جشن خوردادگان در روز چهارم خرداد ماه در گاهشماری کنونی برگزار می شود.

واژه «خورداد» از ریشه «هئوروتات» در اوستا می باشد که به گفتار ساده آنرا به چم رسایی و کمال می دانند، ولی مانند دیگر واژگان کاتها مفهومی ژرف تر از این را در خود دارد. خورداد نام پنجمین امشاسپند است و به گفته دیگر، پنجمین پایه فروزگان اهورایی است برای رسیدن به «امرداد» (جاودانگی). در واقع، انسان پس از پیمودن پایه های «وهومن»(اندیشه نیک) ، «اشاوهیشتا»(پاکی و راستی) ، «خشتره وئیریه»(شهریاری خواسته شده) و «سپنتا آرمئیتی» (پارسایی و فروتنی)، به مرحله «خورداد»(رسایی و کمال) می رسد و با خودشناسی و رسیدن به کمال انسانی می تواند به پایه «امرداد» برسد و جاودان بماند. از همین روست که در گاتها «هئوروتات» و «امرداد» همیشه در کنار هم آمده اند. این بدان معناست که برای رسیدن به جاودانگی و برجای گزاردن نام نیک از خود، آدمی باید نخست به خودشناسی و رسایی برسد.

خورداد امشاسپند نیز مانند دیگر امشاسپندان نمادی نیز بر روی گیتی دارد. او پاسبان آبهای روان مزدا داده است. آب که مایه زندگانی آدمی و آخشیجی بسیار حیاتی برای بقای بشر می باشد. آب که نماد روشنی و آگاهی است. همانگونه که خورداد امشاسپند و امرداد امشاسپند در اوستا در کنار همند، آب و گیاه نیز که نماد زمینی خورداد و امرداد هستند، برای ادامه زندگانی به هم وابسته و پیوسته اند.

در اوستاهای متاخر آمده که اشو زرتشت (و در روایتی دیگر، جمشید شاه پیشدادی) پس از گذشتن از رود (آب روان) به آگاهی و روشنایی رسیدند. در اوستای برساد به خورداد امشاسپند و ایزدان همکار او درود فرستاده شده است: «به خشنودی خورداد و تشتر و باد و فروردین». در کتاب پهلوی بندهش هم که دربر دارنده اسطوره های آفرینش و تاریخ و جغرافیای اساطیری و ستاره شناسی است، درباره خورداد امشاسپند آمده است: «ششم از مینوان خورداد است. او از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت. خورداد سرور سالها و ماهها و روزهاست. و این از این روست که او سرور همه است. او را آب نماد دنیوی است. هستی، زایش و پرورش همه موجودات جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست. چون اندر سال نیک شاید زیستن به سبب خورداد امشاسپند است. او که آب را رامش بخشد یا بیازارد آنگاه خورداد از او آسوده یا آزرده بود. او را همکار، تیر و باد و فروردین است.»

همچنین در اندرز گواه گیری در مورد خورداد امشاسپند به زنان و مردان چنین سفارش شده است: «داد و آیین خورداد امشاسپند خرمی و آبادانی است. دل خود را خرم و تن خود را پاک دارید، چه پاکی تن اشویی روان است. ناسپاسی نکنید و اندوهگین مباشید. گیتی را به چشم نیک ببینید و به دادار اورمزد خرسند و سپاس دار باشید. آبادی سازید و شادی افزایید. تن و جامه را در آب روان مشویید. کاریز ایجاد کنید و زمین خشک را برومند سازید.»

همانگونه که در این اندرز می بینید، آلوده نکردن آب های روان و درست استفاده کردن از این آخشیج و همچنین آبادان کردن زمین موجب خرسندی خورداد امشاسپند شده و ما را و جهان ما را بسوی رسایی و کمال پیش می برد.

بنابراین، در این روز مانند همه جشنهای ایرانی دیگر که هم نیایش و هم شادمانی رابا هم در خود دارد، ایرانیان به کنار رودها و چشمه ها و ساحل دریاها می روند و به شادمانی می پردازند و همگان، بویژه کشاورزان، برای افزونی آبهای روان اهورا داده نیایش می کنند. اوستای ویژه این روز آبزور یا خورداد یشت می باشد.

 

http://omiddana.net/

Gunner بازدید : 241 پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
ماه ها در گاهشمار ایران باستان سی روزه بوده اند و نام روز سیم در هز ماه در گاهشمار ایران باستان به نام "اردیبهشت" نام داشته است.
در فرهنگ ایران باستان، هنگام برابر شدن روز و ماه اردیبهشت؛ همواره جشنی برگزار میشده است که "اردیبهشت گان" نام داشته است.
در گاهشمار خیامی چون فروردین ماه سی و یک روزه است؛ امروز دویم اردیبهشت و همان "جشن بزرگ اردیبهشت گان" می باشد.
این جشن از شمار جشن های "آتش" است که در ایران برگزار میشده است. امروزه "زرتشتیان" ایران به این جشن، "گلستان جشن" نیز میگویند.
این روز بر همه "پارسی زبانان" جهان فرخنده و پیروز باد.

Gunner بازدید : 333 یکشنبه 18 فروردین 1392 نظرات (0)

  میرجلال‌الدین کزازی پژوهشگر معتقد است که بابا نوروز و ننه سرما پرآوازه‌ترین افسانه در پیوند با نوروز در ادبیات شفاهی ماست.

زینب کاظم‌خواه: نوروز یکی از جشن‌های به جا مانده از ایران باستان است که هر سال همزمان با بهار و تازه شدن سال آن را جشن می‌گیرند. منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متن‌های کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متن‌ها، کیومرث به‌عنوان پایه‌گذار نوروز معرفی شده‌است، با جلال‌الدین کزازی درباره منشاء نوروز در ادبیات شفاهی و نوشتاری و همچنین برخی نمادهای نوروزی گفتگو کردیم.
بازتاب نوروز در ادبیات نوشتاری ما چگونه بوده است و اولین نوشته‌هایی که در آن به نوروز اشاره شده کدام‌ها هستند؟
اگر به بازتاب نوروز در ادب نوشتاری ایران بسیار فراخ و فراگیر بنگریم به دو گونه بوده است؛ یکی بخشی است که در آن از پیدایی نوروز سخن رفته است، انگیزه پدید آمدن جشن نوروز در شاهنامه در داستان «جمشید» با این گونه بازتاب جشن و آیین نوروز رویاروییم. جمشید تختی شگفت می‌سازد دیوان که در فرمان او بوده‌اند این تخت را به دوش می‌نهند و به آسمان می‌برند، جمشید به گشت و گذاری بی پیشینه بر پهنه آسمان می‌پردازد. هنگامی دیوان تخت را بر زمین می‌نهند ایرانیان به پاس این رخداد که همتایی از آن پیش در جهان نداشته است جشنی بزرگ می‌آرایند، آن را روز نو یا نوروز می‌نامند. استاد در این باره فرموده است «مر آن روز را روز نو خواندند /به جمشید بر، گوهر افشاندند» بازتاب دیگر بیشتر در چامه‌ها و غزل‌هاست که در آن‌ها از نوروز چونان نماد روزگاران شادمانی و بهروزی سخن رفته است؛ زیرا که نوروز همزمان است با فرا رسیدن بهار. این هم زمانی آن‌چنان است که می‌توان گفت نوروز و بهار در اندیشه چامه‌سرایان و غزل‌گویان ایرانی و پارسی زبان آن‌چنان با یکدیگر در آمیخته‌اند که یکی را به جای دیگری به کار می‌توانسته‌اند برد. این بازتاب نوروز بسیار گسترده‌تر از آن بازتاب نخستین است.
آن‌چنان که پیش از این گفتم، نوروز بسیار کهن است؛ اما واژه‌ی نوروز در نوشته‌های پهلوی به‌کارگرفته شده‌ و از آن نوشته‌ها به پارسی در رسیده‌است. نوروز در زبان پهلوی «نوک‌رَوچ‌» ‌گفته می‌شده ‌است که با همین ریخت رفته‌ است به زبان تازی و «نوک‌روز» شده‌است، این نام هنگامی که به پارسی رسیده‌است، در ریخت، «نوروز» که به‌معنای روز نو است به‌کار رفته‌ است؛ آن‌چنان که در آن بیت شاهنامه نیز چنین نامیده شده‌است. اما در زبان و ادب پارسی، کاربرد نوروز، بازمی‌گردد به نخستین سروده‌هایی که از این زبان بر‌جای مانده است. سروده‌های سخنوران روزگار سامانی و غزنوی و ادب پارسی، آکنده از ستایش نوروزاست. هرچند این نام شاید فراوان به‌کار برده نشده باشد، اما دیگر ویژگی‌ها و زیبایی‌های نوروز به فراوانی در سخن پارسی بازتاب یافته‌است، نوروز همراه است با بهار. یکی از بنیادین‌ترین زمینه‌های آفرینش هنری در سخن پارسی، بهار است. از این‌روی به این شیوه‌ کنارین، نوروز همواره زمینه‌ای بوده است که سخنوران ایرانی در هر روزگار بدان اندیشیده‌اند و پرداخته‌اند و در ستایش آن چامه‌ها و سروده‌های بسیار دل‌آویز و شاه‌وار و جاودانه سروده‌اند.
این بخشی که گفتید مربوط به بازتاب نوروز در ادبیات نوشتاری ماست، بازتاب نوروز در ادبیات شفاهی ما چقدر بوده است با توجه به این‌که بخشی از ادبیات این سرزمین برآمده از ادبیات فولکلور است؟
در فرهنگ و ادب مردمی ایران شاید بتوان گفت پرآوازه‌ترین افسانه در پیوند با نوروز همان است که آن را با نام افسانه «عمو نوروز»و یا «بابا نوروز» می‌شناسیم تا جایی که می‌دانم از این افسانه در سروده‌ها و نوشته‌ها پارسی سخنی نرفته است، پس آن را می‌باید افسانه‌ای مردمی دانست. افسانه‌ای که همه ایرانیان به گونه‌ای با آن آشنایند زیرا در سالیان خردی آن‌ را از مادران یا دایگان یا دیگر افسانه‌گویان شنیده‌اند. اگر بسیار فراخ بنگریم، بر پایه افسانه شناسی سنجشی می‌توان عمو نوروز را با «بابا نوئل» در فرهنگ باخترینه سنجید. آن افسانه چنین است که در روزهای فرجامین سال عمو نوروز به خانه «ننه سرما» در می‌آید تنها یک شب را در این خانه می‌‌گذراند، بامدادن به راه خود می‌رود تا سالی دیگر در همان روز بازگردد. پیداست که عمو نوروز پیری است دیرسال با گیسوان و ریشی انبوه و سپید، ننه سرما هم به همان سال پیرزنی است زمان فرسود. این رخداد نشانه آن است که سال کهن و روزگار سرما به پایان می‌رسد تا سالی نو و روزگار گرما، رستاخیر گیتی، باری دیگر آغاز بشود. من چند سال پیش این افسانه مردمی را از دید نمادشناسی کاویده‌ام بیش از این سخن نمی‌گویم خواستاران را گرایانم به آن پژوهش.
 نمادهایی چون عمو نوروز یا حاجی فیروز که نمادهایی هستند که تنها در ادبیات شفاهی ما وجود دارند و یا می‌توان نشانه‌هایی از آن‌ها را در ادبیات نوشتاری هم جست؟
آشکارا در اسطوره جمشید ویژگی‌هایی است آورده شده که آن‌ها را در رازهای نوروزی باز بتوانیم یافت. پیوندها در میانه خاستگاه نوروز که فرا رفتن جمشید به آسمان است با نمادها و رازهای نوروزی به شیوه‌ای نهانی و نهادینی پدید آمده است. به سخن دیگر اگر بخواهیم این پیوندها را بیابیم، می‌باید نمادشناسانه و اسطوره شناختی به نوروز بنگریم. برای روشن‌داشت سخن تنها به یک یا دو نکته بسنده می‌کنم؛ یکی از این نکات پیوند نوروز است با خورشید. یکی از انگیزه‌های برگزاری جشن نوروز انگیزه‌ای کیهانی و گاه‌شمارانه است. نوروز همزمان است با در آمدن خورشید به نخستین از دوازدهگان یا «باره بره»(برج حمل) بدین سان یکی از بشگون‌ترین رخدادهای کیهانی روی می‌دهد: طراز مندی بهاری(اعتدال ربیعی) بدین سان روز و شب همطراز و همسان می‌شوند. از آن پس روز، روشنایی و گرما نیرو می‌گیرد بر می‌افزاید و  شب، تاریکی و سرما سستی می‌پذیرد و فرو می‌کاهد با طرازمندی بهاری روزگار  نیرومندی و فرمانروایی خورشید آغاز می‌شود، این روزگار می‌پاید تا رخدادی دیگر کیهانی که آن را طرازمندی خزانی (اعتدال خریفی) می‌نامیم، از آن پس کار وارونه می‌شود شب و تیرگی و سرما بر روز و روشنی و گرما فزونی و چیرگی می‌جویند پس خورشید در جشن نوروز جایگاه و کارکردی بنیادین دارد. از دیگر سوی جمشید از خورشید شاهان است. از همین روست که ما او را جمشید می‌نامیم. جمشید از دو پاره ساخته شده است. یکی «جم» که نام این شهریار نمادین و باستانی است. دو دیگر «شید» که ویژگی اوست به معنی رخشنده، همین ویژگی را ما در نام خورشید نیز می‌بینیم. خورشید هم از دو پاره «خور» که نام اختر مهین است با«شید» ساخته شده است. من بر آنم که نمود و نشانی از سوی‌مندی خورشیدی یا جمشیدی نوروز را می‌توانیم در پدیده‌ای مردمی که «حاجی‌فیروز» نامیده می‌شود بازیابیم.
نمادی چون حاجی فیروز یا بابا نوروز در اسطوره‌شناسی چه معنایی دارند؟
از دید من جامه سرخ حاجی فیروز یادآور سرخی خورشید است بر این پایه تیرگی روی او می‌تواند نشانی از سیاهی شب باشد. آن طرازمندی بهاری به گونه‌ای در رنگ و ریخت حاجی فیروز به نمود آمده است. شب نشانی است از شب، زمستان و سرما که به پایان می رسند سرخی لباس او نشانی از روز گرمی و نیرومندی دیگر باره خورشید که آغاز می‌شود. به سخنی دیگر می‌توان گفت که ما در حاجی فیروز به شیوه‌ای رازآلود و نمادین دو سوی بنیادین و ناگزیر را در هستی جهان و انسان می‌توانیم یافت. نیستی و هستی؛ مرگ و زندگی؛ پژمرگی و شکوفایی؛ زمستان و بهار.
اگر از من بپرسید که بابا نوروز نماد چیست من به شما پاسخ خواهم داد که از دید من بابا نوروز، نماد زمان و به گونه‌ای یادآور «زروان» باستانی یا «زال» شاهنامه است. هم از این روست که پیری است بسیار سالخورده با گیسوان و ریشی بلند و انبوه و سپید، بانوی او ننه سرما است. چون او تنها یک بار در سال و در شب بازپسین سال کهن بابا نوروز را می‌بیند. پاسخ این پرسش آن است که با آمدن بابانوروز، ننه سرما به راستی به پایان زندگانی خود می‌رسد. تو گویی که دیدار با شوی گریزپا برای او همراه است با فرجام زندگی با مرگ و این دیدار دیداری است مرگ اندود.
از سوی دیگر ما هفت‌سین را در نوروز داریم که هر کدام از آن‌ها به نشانه‌ای بر سر سفره هفت سین قرار می‌گیرد، نمادی چون هفت سین چه معنایی دارد؟
هرکدام از نمادهای هفت سین معنایی دارد و بیشتر آن‌ها خورشیدی است. در این‌باره هم من به فراخی سخن‌گفته‌ام، این‌که هرکدام از آن سین‌ها چه کارکرد و گزارش نمادشناختی و باورشناختی دارد، این نمادها، هفت‌سین، همراه با پاره‌های دیگر از بایسته‌ها و نشان‌های خوان نوروزی همه در پیوند با ستایش روشنایی و خورشید و به سخنی دیگر، نمادها و نشان‌هایی مهری هستند.


بن مایه:خبرآنلاین

 

Gunner بازدید : 251 یکشنبه 18 فروردین 1392 نظرات (0)

نام این ماه در اوستا سپنت آرمئیتی ،در پهلوی سپندارمت و در فارسی سپندارمذو اسپندارمذ و اسفندارمز .سپنت صفت است به معنی مقدس ،پس اسپندارمذ یعنی ارمئیتی مقدس. در ودا نیز آمده است و در یک موضع از ریگ ودا و گاهی نیز در اوستا این کلمه به معنای زمین استعمال شده است و در پهلوی آنرا خرد و کمال ترجمه کرده اند .سپندار مذ یکی از امشاسپندان است که مونث و دختر اهورا مزدا خوانده شده است.سپندار مذ موظف است که همواره زمین را خرم و آباد و پاک و بارور نگه دارد هر که به کشت و کار پردازد و خاکی را آباد کند خشنودی اسپندار مذ را فراهم کرده است. خشنودی و آسایش در روی زمین سپرده به دست اوست ، و نیز خود زمین . این ایزد شکیبا و برد بار است و مخصو صاً مظهر وفا و اطاعت و صلح و سازش است . ایزدهای آبان ودین وارت از همکاران و یاران او شمرده می شوند. بید مشک گل مخصوص سپندارمذ است.
شاید نام گذار ی این ماه  به معنی خرد و اندیشه دلیل بر سیر تکاملی انسان در راه کمال باشد انسان بعد از طی 12 مرحله سرانجام به مرحله کما ل و خرد خواهد رسید زیرا که هر ماه نقشی در خود سازی انسان در جهت کمال گرایی و خود سازی دارد با امید به اینکه در سال گذشته نیز قدمی نو در جهت حیاتی نو برداشته باشیم

Gunner بازدید : 284 شنبه 17 فروردین 1392 نظرات (0)



ساعت 10.30 شب چهارم شهریور ماه 1369
 بیمارستان مهر- تهران
مهدی اخوان ثالث... آفریننده ی مزدشت...زمستان...فریاد ...و بسیار سرود های دل انگیز و جان سوز دیگر..

جان به گرودمآن - خانه ی سرود های آسمانی برد

او کسی بود که همواره از ایران وفرهنگ مهربانی گفت و از جاودانگی جان پاک فرزندان این مرز سوخته
او را می توان افزون بر سروده هایش... پایین پای فردوسی در توس نیز، در خاک خفته دید... بی بارگاهی و سنگی آنچنانی!!! بر آرامگاهش....که....: سروده ها بارگاه سبز اویند
یادش گرامی و سروده هایش همچنان دلنشین و...دلسوز...باد

زمستان

سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت  
سرها در گريبان است  
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را  
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند  
كه ره تاريك و لغزان است  
وگر دست محبت سوي كسي يازي  
به اكراه آورد دست از بغل بيرون  
كه سرما سخت سوزان است  
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك  
چو ديدار ايستد در پيش چشمانت  
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم  
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟ 
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين  
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي  
دمت گرم و سرت خوش باد  
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي 
 
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم  
منم من، سنگ تيپاخورده ي رنجور  
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور  
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم  
بيا بگشاي در، بگشاي ، دلتنگم  
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد  
 
تگرگي نيست، مرگي نيست  
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است  
 
من امشب آمدستم وام بگزارم 
حسابت را كنار جام بگذارم  
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟ 
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست  
 
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است  
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده  
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است  
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است  
 
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت  
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان  
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين  
درختان اسكلتهاي بلور آجين  
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه  
غبار آلوده مهر و ماه  
زمستان است

 


Gunner بازدید : 290 شنبه 03 فروردین 1392 نظرات (0)

رمزد روز از فروردین ماه برابر با یکم فروردین در گاهشماری ایرانی

 سر  سال نو  هرمز  فرودین         بر آسوده از رنج تن ، دل زکین
به جمشید بر گوهر افشاندند         مر  آن  روز را روز نو خواندند

نخستین روز از فروردین ماه برابر است با روز جشن بزرگ نوروز در اعتدال بهاری و آغاز فصل بهار.

نوروز و آغاز سال نو، مناسبت­های جداگانه­ای هستند که با یکدیگر همزمان شده­اند.
در سُغد باستان (و امروزه در میان ارمنیان) از نوروز با نام «نوسَرد»، «نَوَسَرد» و «نوسَرِد» یاد می­شده است که به مانک «سال نو» می­باشد.
در زبان اوستایی نیز «سَرذَه» به مانک سال خورشیدی است. در بدخشان با نام «شگون بهار»، در شُغنان (تاجیکستان در کناره­ی رود «پنج») به نام «خِدِر ایام» (بزرگ­ترین روزها) و در بابل باستان و در نخستین روز ماه «نیسان» بنام جشن «اَکیتو»(سومری «زَگموگ») شناخته می­شده است.
با شکوه­ترین مراسم نوروزی، امروزه با نام­های «سِیرلاله»(جشن گل لاله)، «جَندَه بالا»(بالا کردن دَرَفش) در شهر مزار شریف افغانستان کنونی (آریانای باستان) و در نزدیکی بلخ کهن، همراه با برافراشتن درفشی برگرفته از درفش کاویانی ایران، برگزار می­شود.

نوروز بزرگترين جشن ملى ايرانيان سابقه اى هزاران ساله دارد.

 از گذشته هاى دور آريايى هاى ساكن در فلات ايران روز اول سال و آغاز بهار را به برگزارى مراسم ويژه و توأم با سرور و شادمانى اختصاص مى دادند. برخى پژوهشگران ، ريشه تاريخى اين جشن را به «جمشيد پيشدادى» نسبت مى دهند و نوروز را «نوروز جمشيدى» مى خوانند.
اين گروه معتقدند كه جمشيدشاه بعداز يك سلسله اصلاحات اجتماعى بر تخت زرين نشست و فاصله بين دماوند تا بابل را در يك روز پيمود و آن روز (روز هرمزد) از فروردين ماه بود. چون مردم اين شگفتى از وى بديدند جشن گرفتند و آن روز را »نوروز» خواندند. اما عاملى كه «نوروز» را از ديگر جشن هاى ايران باستان جدا كرد و باعث ماندگارى آن تا امروز شد، «فلسفه وجودى نوروز» است: زايش و نوشدنى كه همزمان با سال جديد در طبيعت هم ديده مى شود.

دكتر ميرزايى جامعه شناس در اين باره مى گويد: «يكى از نمودهاى زندگى جمعى، برگزارى جشن ها و آيين هاى گروهى است، گردهم آمدن هايى كه به نيت نيايش و شكرگزارى و يا سرور و شادمانى شكل مى گيرند.  برهمين اساس جشن‌ها و آيين‌هاى جامعه ايران را هم مى توان به سه گروه عمده تقسيم بندى كرد: جشن ها و مناسبت‌هاى دينى و مذهبى - جشن هاى ملى و قهرمانى و جشن هاى باستانى و اسطوره‌اى.

جامعه ايران در گذشته به شادى به عنوان عنصر نيرو دهنده به روان انسان، توجه ويژه‌اى داشتند. آنها براساس آيين زرتشتى خود چهار جشن بزرگ و ويژه تيرگان ، مهرگان ، سده و اسپندگان را همراه با شادى و سرور و نيايش برگزار مى كردند.

دراين بين نوروز بنا به اصل تازگى بخشيدن به طبيعت و روح انسان همچنان پايدار ماند. گرچه باتوجه به قانون تغيير پديده هاى فرهنگى ، نوروز هم ناگزير نسبت به گذشته با دگرگونى هايى همراه است.
به هرحال در آيين‌هاى باستانى ايران براى هر جشن «خوانى» گسترده مى‌شد كه داراى انواع خوراكى‌ها بود. خوان نوروزى «هفت سين» نام داشت و مى‌بايست از بقيه خوانها رنگين تر باشد.
اين سفره مــعــمـولاً چـندســاعــت مانــده به زمان تـــحويل ســـــال نو آمـــاده بود و بر صفحه اى بلندتر از سطح زمين چيده مى شد. همچنين ميزدپان (MAYZADPAN) به منظور پخش كردن خوراكى‌ها در كنار سفره گماشته مى‌شد. اين خوان نوروزى برپايه عدد مقدس هفت بنا شده بود. توران شهريارى، سخنران جامعه زرتشتى معتقد است: «تقدس عدد هفت از آيين مهر يا ميتراست و به سالهاى دور باز مى گردد. در اين آيين هفت مرحله وجود داشت براى اينكه انسان به مقام عالى و آسمانى برسد. پس عدد هفت از پيش از زرتشت براى انسان عزيز بوده و در آيين هاى مختلف و به نمادهاى گوناگون ديده مى شود، مانند هفت آسمان ، هفت دريا ، هفت گياه و...» همچنين اسناد تاريخى از برپايى سفره هفت سين به ياد هفت امشاسپندان خبر مى دهند؛ طبق اين اسناد، هفت امشاسپندان مقدس عبارت بودند از:

اهورامزدا(به معنى سرور دانا)،

 وهومن (انديشه نيك ) ،

ارديبهشت (پاكى وراستى )،

شهريور (شهريارى آرزو شده با كشور جاودانى )،

 سپندارمزد (عشق و پارسايى ) ،

خرداد (رسايى و كمال ) و

امرداد (نگهبان گياهان).

اما در بسيارى از منابع تاريخى آمده است كه «هفت سين»  نخست «هفت شين» بوده و بعدها به اين نام تغيير يافته است.
شمع، شراب ، شيرينى ، شهد (عسل) ، شمشاد، شربت و شقايق يا شاخه نبات، اجزاى تشكيل دهنده سفره هفت شين بودند. برخى ديگر به وجود «هفت چين» در ايران پيش از اسلام اعتقاد دارند. سخنران جامعه زرتشتى در اين باره مى گويد: «در زمان هخامنشيان در نوروز به روى هفت ظرف چينى غذا مى‌گذاشتند كه به آن هفت چين يا هفت چيدنى مى گفتند.

 بعدها در زمان ساسانيان هفت شين رسم متداول مردم ايران شد و شمشاد در كنار بقيه شين هاى نوروزى، به نشانه سبزى و جاودانگى برسر سفره قرارگرفت. بعد از سقوط ساسانيان وقتى كه مردم ايران اسلام را پذيرفتند، سعى كردند كه سنت‌ها و آيين‌هاى باستانى خود را هم حفظ كنند.
به همين دليل، چون در دين اسلام «شراب» حرام اعلام شده بود، آنها، خواهر و همزاد شراب را كه «سركه» مى شد انتخاب كردند و اينگونه شين به سين تغيير پيداكرد.»
البته در اين‌باره تعابير مختلفى وجوددارد. چنانچه در كتاب فرورى آمده است: كه در روزگار ساسانيان، قابهاى زيباى منقوش و گرانبها از جنس كانولين، از چين به ايران وارد مى‌شد.  يكى از كالاهاى مهم بازرگانى چين و ايران همين ظرف‌هايى بود كه بعدها به نام كشورى كه از آن آمده بودند «چينى» نام گذارى شد و به گويشى ديگر به شكل سينى و به صورت معرب «سينى» در ايران رواج يافتند.

 به هر روى خوراكى‌هاى خاصى بر سفره هفت سين مى‌نشينند كه عبارتند از: سيب، سركه، سمنو، سماق، سير، سنجد و سبزى (سبزه)
خوراكى هايى كه به نيت هاى گوناگون انتخاب شده اند:

سمنو: نماد زايش و بارورى گياهان است و از جوانه هاى تازه رسيده گندم تهيه مى شود.

سيب: هم نماد بارورى است و زايش. درگذشته سيب را درخم هاى ويژه اى نگهدارى مى كردند و قبل از نوروز به همديگر هديه مى دادند.

مى گويند كه سيب با زايش هم نسبت دارد، بدين صورت كه اغلب درويشى سيبى را از وسط نصف مى كرد و نيمى از آن را به زن و نيم ديگر را به شوهر مى داد و به اين ترتيب مرد از عقيم بودن و زن از نازايى رها مى شد.

سنجد: نماد عشق و دلباختگى است و از مقدمات اصلى تولدو زايندگى. عده اى عقيده دارند كه بوى برگ و شكوفه درخت سنجد محرك عشق است!

سبزه: نماد شادابى و سرسبزى و نشانگر زندگى بشر و پيوند او با طبيعت است.
درگذشته سبزه ها را به تعداد هفت يا دوازده كه شمار مقدس برج هاست در قاب هاى گرانبها سبز مى كردند. در دوران باستان دركاخ پادشاهان ۲۰ روز پيش ازنوروز دوازده ستون را از خشت خام برمى آوردند و بر هريك از آنها يكى از غلات را مى كاشتند و خوب روييدن هريك را به فال نيك مى گرفتند و برآن بودند كه آن دانه درآن سال پربار خواهدبود. در روز ششم فروردين آنها را مى چيدند و به نشانه بركت و بارورى در تالارها پخش مى كردند.

 سماق و سير نماد چاشنى و محرك شادى در زندگى به شمار مى روند. اما غير از اين گياهان و ميوه هاى سفره نشين، خوان نوروزى اجزاى ديگرى هم داشته است: دراين ميان « تخم مرغ» نماد زايش و آفرينش است و نشانه اى از نطفه و نژاد. «آينه» نماد روشنايى است و حتماً بايد در بالاى سفره جاى بگيرد. «آب و ماهى» نشانه بركت در زندگى هستند. ماهى به عنوان نشانه اسفندماه بر سفره گذاشته مى شود.

 و «سكه» كه نمادى از امشاسپند شهريور (نگهبان فلزات) است و به نيت بركت و درآمد زياد انتخاب شده است.
شاخه هاى سرو، دانه هاى انار، گل بيدمشك، شير نارنج، نان و پنير، شمعدان و... را هم مى توان جزو اجزاى ديگر سفره هفت سين دانست. «كتاب مقدس» هم يكى از پايه هاى اصلى خوان نوروزى است و براساس آن هرخانواده اى به تناسب مذهب خود، كتاب مقدسى را كه قبول دارد بر سفره مى گذارد.
چنانچه مسلمانان قرآن، زرتشتيان اوستا و كليميان تورات را بر بالاى سفره‌هايشان جاى مى‌دهند. بر سر سفره زرتشتيان دركنار اسپند و سنجد، « آويشن» هم ديده مى شود كه به گفته موبد فيروزگرى خاصيت ضدعفونى كننده و دارويى دارد و به نيت سلامتى و بيشتر به حالت تبريك بر سر سفره گذاشته مى شود.

در هرصورت او پيروز است و نامش خجسته است و از نزد خدا مى آيد و خواهان نيك‌بختى است و با تندرستى و گوارايى وارد شده است و سال نو را به همراه آورده است

 

aariaboom.com


Gunner بازدید : 233 شنبه 03 فروردین 1392 نظرات (0)

سپندارمذ روز از اسفندماه برابر با 5 اسفند در گاهشماری ایرانی

 

 

اینک زمین را می ستاییم؛
زمینی که ما را در بر گرفته است.
ای اََهوره مَزدا !
زنان را می ستاییم.
زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند
و از بهترین اَشَه برخوردارند، می ستاییم.

اوستا - یسنا 38 - بند 1

روز پنجم هرماه و ماه دوازدهم هر سال «اسفند» یا «سپندارمذ» نام دارد. این واژه که در اوستایی «سْپِنـْـتـَه آرمَئیتی»(Spenta-Ârmaiti) می باشد و نام چهارمین امشاسپند است، از دو بخش «سپنته» یا «سپند» به مانک پاک و مقدس و «آرمئیتی» به معنی فروتنی و بردباری تشکیل شده است و معنی این دو با هم فروتنی ِپاک و مقدس است.
این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.

امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین ِسرسبز و نشانی از باروری و زایش است. جشن «سپندارمذگان» یا «اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز به نام «مردگیران» یا «مژدگیران» یا «مزدگیران»(=هدیه گرفتن از مردان) نیز در ادبیات فارسی بكار رفته است.

یکی دیگر از نام های این جشن نیز، جشن «برزگران» یا «برزیگران» است که به مناسبت نقش مهم برزگران و کشاورزان در سبز کردن زمین و باروری زمین بوده است.

به بیان ابوریحان بیرونی، «اسفندارمذ» ایزد موکل بر زمین و ایزد حامی و نگاهبان زنان شوهر دوست و پارسا و درست کار بوده. به همین مناسبت این روز، عید زنان به شمار می رفت. مردم به جهت گرامیداشت، به آنان هدیه داده و بخشش می کردند. زنان نه تنها از هدایا و دهش هایی برخوردار می شدند، بلکه به نوعی در این روز فرمانروایی می کردند و مردان باید که از آنان فرمان می بردند.

گردیزی نیز در کتاب زین الاخبار خود به واژه ی «مردگیران» اینگونه اشاره کرده است که از این جهت این جشن را مردگیران می گفتند که زنان به اختیار خویش و با آزادی، شوی و مرد زندگی خود را برمی گزیدند.

هنوز نیز در برخی از گوشه های ایران زمین مانند اصفهان، پهله، ری و دیگر شهرهای ناحیه ی مرکز و غرب ایران، مراسم جشن اسفندگان همچون گذشته برگزار می شود، در این روز بانوان لباس و کفش نو می پوشند، زنانی که مهربان، پاکدامن، پرهیزگار و پارسا بوده اند و در زندگی زناشویی خود فرزندان نیک را به جامعه تحویل داده اند مورد تشویق قرار می گیرند و از مردهای خود پیش کش هایی دریافت می کنند. آن ها در این روز از کارهای همیشگی خود در خانه و زندگی معاف شده و مردان و پسران وظایف جاری زنانه را در خانه به عهده می گیرند.

 

aariaboom.com

Gunner بازدید : 330 شنبه 03 فروردین 1392 نظرات (0)

آبان روز از بهمن ماه برابر با 10 بهمن در گاهشماری ایرانی

 

ستایش پاک تو را باشد، ای آتش پاک گهر،
ای بزرگ­ترین بخشوده­ی اهورامزدا،
ای فروزنده­ای که در خوری ستایش را،
می­ستاییم تو را، که در خانه­مانمان افروخته­ای...

(اوستا - آتش نیایش)

شامگاه چهلمین روز پس از جشن شب چله، آبان روز از بهمن ماه و در چله­ی زمستان، جشن «سَدَه» یا «سَت» یا «سده سوزی» برگزار می­شود.
جشن سده در نواحی مختلف با نام­های مختلفی شناخته می­شود : در خراسان «سَرِه»، در نواحی اراک «جشن چوپانان»، در خمین «کُردِه»، در دلیجان «هَله هَله» و در بَدَخشان تاجیکستان به نام «خِرپَچار». در فراهان، سنگسر سمنان، چهار روز پیش و پس از سده را «چاروچار» و سردترین شب زمستان می­دانند.
همان­گونه که می­دانیم در ایران باستان سال به دو بخش تابستان بزرگ «هَمَه» و زمستان بزرگ «زَیِنَه» تقسیم شده بود که هریک را چَهره می­نامیدند. بخش نخست که تابستان است از آغاز فروردین تا آخر مهر، یعنی 210 شبانه روز و بخش دیگر که زمستان بزرگ است از آغاز آبان ماه تا آخر اسفند یعنی پنج ماه به اضافه­ی روزهای کبیسه و به عبارت دیگر در سه سال نخستین 156 روز و سال چهارم 157 روز بوده است. بنابراین سده عبارت است از 100 روز از آبان گذشته که سده یا سته نامیده می­شود، یعنی 100 روز از زمستان گذشته است.

ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» می­نویسد :

«... ایرانیان پس از آن­که کبس از ماه­های ایشان برطرف شد، در این وقت منتظر بودند که سرما از ایشان برطرف شود و دوره­ی آن به سر آید، زیرا ایشان آغاز زمستان را از پنج روز که از آبان ماه بگذرد می­شمردند و آخر زمستان ده روز که از بهمن ماه می­گذشت می­شد... و اهل کرج این شب را «شب گَزَنه» می­گویند، یعنی شبی که در آن گزیدن زیاد است و مقصودشان این است که سرما شخص را در این شب می­گزد ...»

و در کتاب «التفهیم» نیز درباره­ی نامگذاری جشن سده آورده است :

«... و اما سبب نامش چنان است که از آن تا نوروز پنجاه روز است و پنجاه شب ...»

منوچهری دامغانی نیز می­گوید :

و نیک بیامدست به پنجاه روز پیش        جشن سده، طلایه­ی نوروز و نوبهار

برخی روایات پیدایش سده را به اردشیر پاپکان و برخی دیگر به کیومرث نسبت داده­اند و گفته­اند چون عدد فرزندانش به سد رسید، جشنی بزرگ برپا کرد و آتشی فراوان افروختند و آن را سده نام نهادند. از پیروزی فریدون بر ضحاک نیز خبر آمده است.

خلف تبریزی در «برهان قاطع» آورده است که :

«کیومرث را سد فرزند از اناث و ذکور بود، چون به حد رشد و تمیز رسیدند، در شب این روز جشن ساخت و همه را کدخدا کرد و فرمود که آتش بسیار برافروختند بدان سبب آن را سده می­گویند.»

در پی این مطلب نیز می­گوید که این جشن را بعضی به آدم نیز نسبت می­دهند، و آشکار است که منظور از آدم همان کیومرث است که در اساطیر ایرانی نخستین بشر محسوب می­شود.
بیرونی نیز در التفهیم و آثارالباقیه به همین موضوع در شمار یکی از انگیزه­های برپایی این جشن اشاره می­کند.

گَردیزی مولف «زین الاخبار» نیز همین نسبت را به گونه­ای دیگری یاد کرده و آن را به «مشیه» و «مشیانه» که در اساطیر ایرانی نخستین زوج محسوب می­شوند، نسبت می­دهد و این روایتی است که به گونه­های مختلف، اما در معنی، ریشه­ی یگانه دارند و اغلب مورخان یاد کرده­اند.
اما دلیلی دیگر نیز برای برپایی جشن سده یاد شده است و آن به پیکار فریدون و ضحاک بر می­گردد و از نگرش معنوی با داستان هوشنگ و مار سیاه آمیزه­های فراوانی دارد.

گوشه ای از مراسم جشن سده

از بسیاری اشارات نویسندگان، مورخان و پژوهشگران، آشکار است که جشن­های نوروز، سده و مهرگان، جشن­هایی بوده ­است همگانی که با سرور و شادمانی و به صورت کارناوال برپا می­شده است. مردمان هریک به فراخور توان به تهیه­ی هیزم و خار و خاشاک به ویژه چوب «گزمی» می­پرداختند و پشته­هایی از آن­ها فراهم می­کردند و آتش می­زدند، سپس با صورتک­هایی بر چهره و دست افشانی و پایکوبی تا چندین روز با گریز از همه­ی قیود، به جشن و شادمانی مشغول می­شدند. آتش­ها در بالای پشت بام­ها یا در دشت­ها و بلندی­ها روشن می­شد، مراسم جشن سده علاوه بر آتش افروزی­های گسترده، با برپایی مجالس سور و سرور و میهمانی­های بسیار مفصل همراه بوده است. پس از مراسم آتش افروزی، نیز این میهمانی­ها ادامه داشته و بر سر خوان می­نشتند و نوشخواری در حد افراط از رسوم بوده است. مجالس رقص و موسیقی و آواز تا بامدادان به طول می­انجامید و روز پس از جشن، پادشاه و بزرگان به پذیرایی می­نشستند.


دو چیز یافت از این آتش سده دو همال      ستاره یاره­ی زرین و آسمان خلخال
ز  آفتاب  یکی  جام کرد چرخ امشب        به یاد شاه به کف  برنهاد  مالامال

«منشوری سمرقندی»

جشن سده  و سال  نو  ماه محرم         فرخنده  کناد  ایزد   بر خسرو  عالم
جشن سده  در  مجلس  آراسته­ی  تو       با  شادی چون زیر همی سازد با  بم
جشن سده را رسم نگه داشتی ای شاه      آتش به خَشَن بردی از خانه­ی چهارم
چون  آتش  سوزنده  بیفروزد آتش        آن یک  رخ ساقی  و  دگر جام دمادم

«فرخی»

آمد  ای سید  احرار شب  جشن سده           شب جشن سده را حرمت، بسیار بوَد
می خور ای سید احرار شب جشن سده       باده خوردن بلی از عادت احرار بوَد

«منوچهری»

وینک بیامده است به پنجاه روز پیش      جشن سده طلایه­ی نوروز و نو بهار
آری هرآنگهی که سپاهی شود به رزم       ز اول به چند روز بیاید طلایه دار

«منوچهری»

گذاشتیم و گذشتیم و آمدیم و شدیم     تو  شاد زی  و بکن  نوش  باده­ی روشن
سده دلیل بهار است و روزگار نشاط     نشاط کن که جهان پر گل است و پر سوسن
بخواه جام و برافروز آذر بُرزین     که پر شمامه­ی کافور شد کُه و برزن

«عمعق بخارایی»

شب سده است بیار ای چراغ رود نواز        از آتش می، غم بسوز و چنگ نواز
به جام خویش مر این رام ِخویش را می ده     به کام خویش مر این زار خویش را بنواز
طریق راحت گشای و راه رنج به بند         عنان هجر فرو گیر و اسب وصل بتاز
چون شعر خوانی در وصف این شب سده خوان     چو عشق بازی در مدح شاه دنیا باز

«عثمانی مختاری»

شب­های سیه زلف مغان وش داری     در جام طرب باده­ی دلکش داری
تو خود همه ساله سده­ی خوش داری     تـا زلف چلیپا، رخ آتش داری

«خاقانی شیروانی»

آتش جشن سده، آتش مهر وطن است     کاندرین مُلک نخواهد که شب تار بود
در چنین جشن ِطرب، آری خورشید دگر     گر بتابد ز دل خاک، سزاوار بود
خرم است این سده و شادروان باد که گفت     شب جشن سده را حرمت بسیار بُوَد

«محمد دبیر سیاقی»

اَلاَرضُ و النّار مَشرقَه     وَالنّار مَعبودَه مذکانت النّار

تعداد صفحات : 5

درباره ما
سایت فرهنگی تاریخی ایران آناهیتا نوشتاری در باره ایران باستان،تاریخ ایران،مشاهیر ایران(کورش داریوش...)،داستان های تاریخی،دانلود کتاب و فیلم های مرتبط،آیین ایرانی و مسائل مختلف فرهنگی...در این تارنما دیده می شود. به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد الو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    پیشنهادها
    آمار سایت
  • کل مطالب : 347
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 50
  • آی پی امروز : 112
  • آی پی دیروز : 56
  • بازدید امروز : 133
  • باردید دیروز : 74
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 346
  • بازدید ماه : 259
  • بازدید سال : 9,414
  • بازدید کلی : 480,046
  • کدهای اختصاصی