در سال 330 تا 333 پیش از میلاد(پ.م) اسکندر دروازه های پارسه را گشود و کشتار و غارت بسیاری شد
اما نکته ایی بسیار شگفت انگیز اینکه :
اکنون مقدونی ها ویونانی ها بر ارتش داریوش سوم پیروز شده اند
یکی از سربازان اسکندر مقدونی گجسته رو به روی آرامگاه کوروش بزرگ در دشت مرغاب،پاسارگاد ایستاده است
به سمت آرامگاه گام بر میدارد ودر سنگی آرامگاه را میشکند و بر آن گمان که گنجی در آن پنهان باشد آغاز به کنکاش و ویرانی میکند.
تا اینکه این کار ننگین به گوش اسکندر میرسد و آن سرباز را به سزای کار خود میرساند.
گیریشمن باستانشناس فرانسوی میگوید:
ايرانيان، او را "پدر"، يونانيان كه سرزمين شان بوسيله كوروش تسخير شد، او را"سرور" و "قانونگزار" مي نامند، و يهوديان، او را "مسيح خداوند" مي خوانند.
اسکند در پاسارگاد حاضر شده و کتیبه ای سنگی در بالای آرامگاه میبیند و دستور میدهد آن را برایش ترجمه کنند.
گزنفون میگوید:کتیبه ای بر قسمت بالای آرامگاه کوروش وجود داشته که در آن این جملات نبشته شده بود.
« ای رهگذر، هرکه هستی و از هرکجا که بیایی، می دانم سرانجام بر این مکان گذرخواهی کرد. این منم، کوروش، شاهنشاه بزرگ، شاه چهارگوشه ی جهان، شاه سرزمینهای بسیار،آنکه بزرگترین فرمانروایی جهان را برای مردم این سرزمین به ارمغان آورد.. براندک خاک کشورم که مرا در برگرفته حسرت مخور.مرا بگذار و بگذر.»
پس از اینکه این جملات برای اسکندر ترجمه میشود ناخودآگاه بر خاک افتاده و بر آرامگاه شاهنشاه بزرگ سجده میکند.