loading...
ایران آناهیتا سایت تاریخی فرهنگی
Gunner بازدید : 290 دوشنبه 07 اسفند 1391 نظرات (0)

زندگي فردوسي واهميت شاهنامه
حكيم ابوالقاسم منصور بن حسن بن شرفشاه مشهور به فردوسي در۳۲۹هجري قمري (۹۴۰ ميلادي) همزمان با سلطنت نصر دوم پادشاه ساماني در «قريه باژ» نزديك طابران طوس به دنيا آمد. قريه باژ همان روستاي كنوني فاز است كه در بيستكيلومتري شمال شرقي مشهد است. او از خانواده دهقانان بود. درباره دهقانان بايدتوضيح داد كه آنان رعاياي بى سواد نبوده اند، بلكه دهقانان طبقه اي باسواد، ممتاز وشريف بودند كه در زمره خرده مالكان پاك نيت و ضمناً در رده نگهبانان سنن و فرهنگملي ايران شمرده مى شدند. آنان فرزندانشان را با آداب و رسوم ايراني پرورش مىدادند. فردوسي در چنين محيطي پرورش يافت و دل بسته فرهنگ و آداب ايراني شد. او درروستاي زادگاهش و شهرهاي خراسان زبان هاي عربي، پهلوي، علم كلام و فلسفه را به خوبيفراگرفت.
در ۳۷۰ هجري قمري (۹۸۱ ميلادي) فردوسي وقتي به تنظيم شاهنامه پرداخت كهدر بلاد اسلامي در دو كانون، ايرانيان آزاده درصدد احياي فرهنگ ايران بودند: اولمنطقه خراسان (خورآيان) كه امراي ساماني بر آن حكومت مى كردند و مدعي بودند كه ازنسل ساسانيان هستند. آنها تمام جشن هاي ايرانيان باستان را دوباره بر پاي داشتند. دوم: بيت الحكمه در بغداد كه تمام نويسندگان و دانشمندان بزرگ ايراني كه از جندىشاپور(گندی شاپور) خوزستان به آنجا مهاجرت كرده بودند، همان اهداف را تعقيب مى كردند كهاحياگران فرهنگ و تمدن باستاني ايران در خراسان بزرگ به ويژه بلخ، سمرقند و بخارا. در اين ميان طوس به خاطر خيزش فردوسي در احياي فرهنگ باستاني ايران مقامي والا پيداكرد.

منبع‌هاي شاهنامه
منابعي كه براي تنظيم شاهنامه توسط فردوسيطوسي از آن بهره گرفته شد، بسيارند ولي آن طور كه فردوسى شناسان نوشته اند از منابعمكتوب زير بيشتر استفاده شده:
1_
خداى نامه كه در دوره ساساني نوشته شدهاست.
۲ _ شاهنامه ابومنصوري كه به تشويق يكي از سپهسالاران خراسان تنظيم گرديدهاست.
۳ _ يادگار زريران (اياتكار زريران) كه رساله اي است در باب شرح جنگ هايزرير برادر گشتاسب با دشمنان دين زرتشت.
4-كارنامه اردشير بابكان.
۵ _ گشتاسب نامه دقيقي طوسى.
اما مطلبي كه بيش از همه قابل توجه است، رواياتي است كهاز ديرترين زمان تا زمان فردوسي سينه به سينه منتقل گرديده و عامل اين انتقالدهقانان و موبدان بودند. زيرا اوستاهاي موجود بسيار ناقص بود و فردوسي مجبور بود كهاز موبدان و دهقانان اشكالات تاريخي خود را بپرسد. همان طور كه انجيل، تورات و كتابمقدس حاوي داستان ها و قصه هاي پيامبران از آدم تا زمان عيسي (ع) است و همچنين قرآنمجيد كه در بردارنده قصه هاي حكيمانه از آدم تا صفوت آدميان حضرت محمد(ص) است،اوستاي اصلي كه در ايران باستان وجود داشت در بردارنده حوادث جهان از زمان كيومرث (آدم ابوالبشر) تا زمان هجوم اسكندر را دربرداشت. اگر آن اوستا موجود بود و بهدستور اسكندر نمى سوخت ديگر حلقه هاي مفقود شده در تاريخ ايران ايجاد نمى شد كهمردم اين كشور از ماد، هخامنشي اصلاً اطلاع نداشته باشند و فردوسي به مدت سي سال بهغير از چند اثر مكتوب در تنظيم شاهنامه، از گفته هاي دهقانان خراسان استفاده كند. «پولينوس» (Polinus) مورخ رومي قرن اول ميلادي به عظمت آن اوستا اشاره كردهاست.
استاد فرزانه و فقيد دكتر ذبيح الله صفا در ص ۳۱ كتاب حماسه سرايي در ايرانمى نويسد: «در نامه تنسر كه يكي از روحانيون معروف دوره اردشير بابكان بود، به يكياز امراي طبرستان اين مطلب را نوشت كه اسكندر از كتاب اوستا، دوازده هزار پوست گاودر اسطخر فارسي سوزانيد و يك سوم آن كه باقي ماند از ياد خلايق رفت.» همين مطلب رامسعودي مورخ دوره اسلامي نيز تاييد مى كند. از اين جهت فردوسي به صراحت مى گويد كهروايتگرشاهنامه اكثراً دهقانان و موبدان بوده اند. به همين جهت مى گويد:
يكينامه بود از گه باستان / فراوان بدو اندرون داستان
پراكنده دردست هر موبدي / ازاو بهره اي نزد هر بخردى.

يكي پهلوان بود دهقان نژاد / دلير و بزرگ و خردمند وراد.

زهر كشوري موبدي سالخورد / بياورد كاين نامه را گر كرد.

بپرسيدشان از نژاد كيان / وزان نامداران فرخ گوان.

چنين يادگاري شد اندر جهان/ برو آفرين از كهان ومهان

روش فردوسي در تدوين شاهنامه
فردوسي در ابتداي شاهنامه نشانمى دهد كه يك ايراني وطن دوست و مسلمان و دوستدار اهل بيت است. او به علت ظلم بنىاميه كه تازي را بر ايراني برتري مى دادند، ابتدا به ستايش از پيامبر اسلام مىپردازد و سپس در بيت دوم اعراب را سرزنش مى كند.
منم بنده اهل بيت نبي / ستايندهخاك پاي وصي
نه فر و نه نام و نه تخت و نژاد / همي داد خواهند ايران به باد (منظور اعراب است)
از اين جهت به او حكيم گويند كه سخنان حكيمانه مى گويد وشاهنامه او در واقع كتاب شاهان نيست بلكه پندنامه و اندرزنامه به شاهاناست.((برخی از فردوسی شناسان این بیت فردوسی را از خود فردوسی نمی دانند- در نوشته پسین این موضوع بررسی می شود.))
نمونه اي اندرز به كيخسرو
به يزدان پناه و به يزدان گراي / كه اويست برنيكويي رهنماى.گر اين پند من سر به سر نشنوي / به اهريمن بدكنش بگروي
شاهنامهدر واقع در قالب داستان هاي سمبليك چون كليله و دمنه كه چه به ظاهر افسانه وباورنكردني مى نمايد ولي از حقايقي حكايت مى كند كه آن را در زندگي بشر نمى توانانكار كرد سروده شده است از اين جهت فردوسي مى گويد:
تو آن را دروغ و فسانهمخوان / به يك سان روش در زمانه مدان
داستان هاي شاهنامه در واقع در قالب ميت (ميث) كه به معني سخن رازآميز است بيان شده. «ميت» يك واژه فارسي قديم است كه درزبان هاي اروپايي به صورت «ميتولوژى» (Mythology) (علم الاساطير) درآمده. مجيديكتايي در گزيده اي از شاهنامه فردوسي مى گويد: «داستان جنگ رستم زورمند بااسفنديار رويين تن يكي از اين ميت ها است كه نبرد ميان زور و اميد است و چون اميداز ديدگان ناتوان است، تير رستم به چشم اسفنديار كه رويين تن بود كارگر مى افتد واو را از پاي مى اندازد

راز بزرگ در شاهنامه، ديوانمازندران
يكي از ميتولوژى هاي قابل توجه در شاهنامه حكيم فردوسي قضيه ديوانمازندران است. متون تاريخي حاكي از آن است كه آريايى ها كه اجداد ايرانى ها بودهاند به سهولت بر تمام ايران مسلط شدند و اقوام بومي فلات ايران را مطيع خود ساختند. ولي مازندران از اين قاعده مستثني بود. مردم مازندران بسيار شجاع و داراي علم وفضيلت و هنر بودند. در متون باستاني ايران هر آن كس كه انيراني (غيرايراني) (غيرآريايي) بود، ديو مى خواندند. ديوان چون در برابر هجوم ايرانى ها مقاومت مىكردند، از آنها در بعضي از آثار كلاسيك ايران به بدي ياد كرده اند، در صورتي كه دراكثر آثار شعرا و نويسندگان قديمي و كلاسيك از مازندران به خوبي ياد شده است. حكيمفردوسي از منطقه مازندران به خوبي ياد مى كند و مى گويد:
كه مازندران شهر ما يادباد /هميشه بر و بومش آباد باد.كه در بوستانش هميشه گل است / به كوي اندرون لاله وسنبل است.هوا خوشگوار و زمين پرنگار /نه گرم و نه سرد و هميشه بهار.گلابست گويي بهجويش روان / همي شاد گردد ز بويش روان.دي و بهمن و آذر و فرودين / هميشه پر از لالهبيني زمين
اهالي مازندران (ديوان) خواندن و نوشتن و خانه سازي و هنرهاي ديگر رابه شاهان ايران زمين آموختند.
ايرانيان چون آئين مزديسنا (پرستش اهورامزدا) داشتند با سحر و جادو مخالف بودند.
مهاجران آريايي به علت آن كه قادر نبودند ازجنگل ها و راه هاي صعب العبور مازندران عبور كنند و در دل جنگل ها راه خود را گم مىكردند، خيال مى كردند كه گرفتار جادو شده و از ره مردي خارج شده اند. از اين جهتفردوسي از قول ايرانيان آن زمان تفسيري به اين شرح دارد.
تو مر ديو را مردم بدشناس / كسي كو ندارد زيزدان سپاس.هر آنكو گذشت از ره مردمي / ز ديوان شمر، مشمرش زآدمي
در بيت دوم فردوسي حتي هر انساني را كه از راه مردمي خارج شود و به جادومتوسل شود ديو مى خواند، حتي اگر ايراني و يا پادشاه ايران باشد. چنانچه به كيخسرونصيحت مى كند كه اگر از پرستش يزدان روبگرداند به ديوسيرتي و اهريمني دچار خواهدشد.
او پادشاهان را به عقل و خرد رهنمون مى شود و در ضمن مى گويد كه در واقعپادشاهي كه خرد ندارد، فرمانرواي خوبي نيست. او در اين باره مى گويد
خرد افسرشهرياران بود / خرد زيور نامداران بود.خرد زنده جاوداني شناس/ خرد مايه زندگانىشناس.خرد رهنماي و خرد دلگشاي / خرد دست گير به هر دو سراي
فردوسي در آرزويزماني بود كه بشر به وسيله جام جهان بين (جام جهان نما) هر جاي دنيا را كه مىخواهد، ببيند. نخستين بار در شاهنامه در داستان بيژن و منيژه پس از ناپديد شدن بيژنكيخسرو با نگريستن در اين جام جاي زندان او را يافت. در كتاب خداى نامه اين جامطوري بود كه علاوه بر هفت اقليم (همه كره زمين) و همه سيارات را هم نمايانسازد.
بعد از هزار سال كه از روزگار فردوسي مى گذرد، تلويزيون، اينترنت وماهواره همان كار جام كيخسرو را انجام مى دهد كه گويند اين جام در زمان جمشيد ايجادشد. از اين جهت به سازمان تلويزيون جام جم گفتند تا اين نام باستاني زنده بماند. فردوسي در اين باب مى گويد
پس آن جام بركف نهاد و بديد / در او هفت كشور هميبنگريد.ز كار و نشان سپهر بلند / همه كرد پيدا چه و چون و چند
حكيم فردوسي بعداز آن كه پيروزي فريدون را بر ضحاك عرب شرح مى دهد، سخن حكمت آميز ديگري را به شرحزير بيان مى كند.
فريدون فرخ فرشته نبود / ز مشك و ز عنبر سرشته نبود.به داد ودهش يافت آن نكويي تو داد و دهش كن فريدون تويي
منظور استاد سخن فردوسي اين استكه اگر مردم عادي به عدل و بخشش رو آورند از فريدون بالاترند. زيرا فريدون را عدل وداد به فرمانروايي رسانيد نه آنكه با زور بازو فرمانروا گشت فردوسي بار ها اميران وپادشاهان را پند مى دهد كه در عين نيرومندي صلح طلب و بى آزار باشند و كينه توزي راكنار بگذارند. در اين باره مى گويد:
همي خواهم از كردگار جهان/ كه نيرو دهدآشكار و نهان.ستيزه به جايي رساند سخن / كه ويران كند خاندان كهن.تو را آشتي بهترآيد ز جنگ/ نبايد گرفتن چنين كار تنگ.چو خواهيد يزدان بود يارتان / كند روشن اينتيره بازارتان.كم آزار باشيد و هم كم زيان / بدي را مبنديد هرگز ميان.دگر باز نايدشده روزگار / به گيتي درون تخم كينه مكار.به دل كار هاي گذشته مگير / كه يزدانزبنده است پوزش پذير
فردوسي چون داستان هرزگي سودابه را شرح داد، به همه توصيهمى كند كه با زن پارسا وصلت كنند. لذا مى گويد: به گيتي به جز پارسازن مجوي زنبدكنش خاري آرد به روي
وقتي كه برادران ايرج او را مى كشند در سرزنش آنان مىگويد كسي كو برادر فروشد به خاك/ سزدگر نخوانندش از آب پاك
زماني كه سلم ايرج رامى كشد، فردوسي عاقبت او را به گور حواله مى دهد و مى گويد چو در گور تنگ استوارتكنند / همه نيك و بد در كنارت كنند.
درباره اكثر شاهاني كه از دستور يزدانسرپيچي مى كنند و از راه عدل و داد منحرف مى شوند اشعاري مى سرايد. در اين چند بيتاز عاقبت كار جمشيد چنين مى گويد: چه گفت آن سخنگوي با فر و هوش / چو خسرو شويبندگي را بكوش.به يزدان هر آنكس كه شد ناسپاس / بدش اندر آيد ز هر سو هراس.كه آزردهشد پاك يزدان از اوي / بدان درد درمان نديدند روى.    از گفتار حكيمانه فردوسي و پندها و اندرز هاي او در شاهنامه كه سي سال در تنظيم آن رنج برد به اين نتيجه مى رسيمكه او نمونه بارز يك فرد كامل ايراني و داراي عزت نفس و علو طبع، رحمت و شفقت وشهامت بى حد بوده است. او در اشعارش نشان مى دهد كه از رنج هاي دوست و دشمن هر دومتاثر مى شود و اين خود نشانه خوي پاك او است.
نام ايران به وسيله فردوسي درزماني بلندآوازه شد كه محمود غزنوي ترك نژاد بر خراسان مسلط شد و مصادف بود بازماني كه او شاهنامه را تمام كرد و از او بى مهري ديد. فردوسي فردي وطن پرست بود. در جايي كه خليفه عباسي از غرب و تركان از ماوراءالنهر كشور ما را تهديد مى كردند،گفت:
جهان پر ز بدخواه و پر دشمن است/ همه مرز ها جاي اهريمن است .نه هنگام آرامو آسايش است/ نه روز درنگ است و آرايش است.دريغ است ايران كه ويران شود/ كنامپلنگان و شيران شود.چو ايران نباشد تن من مباد/ بر اين بوم و بر زنده يك تنمباد.همه سر به سر تن به كشتن دهيم / از آن به كه كشور به دشمن دهيم
فردوسي بعداز آن كه شاهنامه را به نام خدا آغاز كرد از داستان كيومرث گرفته تا پايان دورهساساني را شرح داد. او در اشعارش تا توانسته ، لغات فارسي به كار برده است و ثابتكرد كه زبان فارسي بسيار غني است و احتياج به زبان هاي بيگانه ندارد چنانچه در شعريگويد: اگر پهلواني نداني زبان / به تازي تو اروند را دجله خوان . او در مدت ۳۰ سالبزرگترين منظومه حماسي جهان را در شصت هزار بيت سرود و چون از بى مهري محمود رنجيداز خراسان بيرون رفت و رو به طبرستان كرد و به اسپهبد شهريار از آل باوند پناه بردو محمود را هجو كرد.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سایت فرهنگی تاریخی ایران آناهیتا نوشتاری در باره ایران باستان،تاریخ ایران،مشاهیر ایران(کورش داریوش...)،داستان های تاریخی،دانلود کتاب و فیلم های مرتبط،آیین ایرانی و مسائل مختلف فرهنگی...در این تارنما دیده می شود. به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد الو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    پیشنهادها
    آمار سایت
  • کل مطالب : 347
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 11
  • تعداد اعضا : 50
  • آی پی امروز : 101
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 137
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 355
  • بازدید ماه : 355
  • بازدید سال : 13,070
  • بازدید کلی : 483,702
  • کدهای اختصاصی