با انقلاب اسلامی در ایران،و نا آرمای در ایران صدام حسین رفته رفته جرات یورش به ایران پیدا می کند.صدام در کنار خود تمام دولت های عربی را دارد،این کشورک ها که دین اسلام عربی* دارند(تاکید بر عربی)،یورش صدام به ایران را مانند یورش اعراب به ساسانیان-هماهنگ با خواسته های پلید خود می داند-صدام این نبرد را قادسیه دوم می نامد، ابراز می کتد که همیشه عرب های عراقی می توانند آغاز کننده نبرد پیروزی بخش با ایرانیان بی دین باشند-در این راستا عرب های آسوده خواه به ویژه بیشتر روحانیون عربی از یورش صدام به ایران پشتیبانی مذهبی مادی و زبانی می کنند.
در اندرون مرزهای ایران جمهوری اسلامی هنوز هم در حکومت کردن به هماهنگی نرسیده است،کودتای نوژه را دربرابر خود می بیند-جمهوری اسلامی با کودتای نوژه به سختی هرچه تمام تر برخورد می کند؛و بسیاری از فرماندهان نظامی در ایران را محکوم به مرگ می مند.که این خود می توان در کاهش توان نظامی ایران به صدام کمک شایانی کند..
صدام اعراب ایرانیان و تمام بیگانگان دیگر را همراه با خود می بیند...
ولی این بار مردم ایران به رهبری امام خمینی توانست با دلیری های فراوان جلوی صدام را بگیرد-و قادسیه دوم فراموش شود.
و اما نخستین یورش بزرگ اعراب به ایران:
نکته شگفتی آور در این است زمان یورش اعراب به سرکردگی عمر،ایران در بدترین شرایط داخلی به سر می برد؛در آن زمان ساسانیان دست خوش نا آرامی و هرج و مرج فراوانی بود که از این دید می تواند مانند دو سال آغازین حکومت جمهوری اسلامی باشد.ولی باید به این نکته اشاره کرد درگیری در زمان ساسانیان بسیار بیشتر بود؛چون در اندک زمانی پادشاهی جدید بر تخت مینشست،یا کودتای پدیدار میشد!
و اما در ریشه یابی حمله اعراب به ساسانیان(ایران)می توان دلایل زیادی را دید
1-اسلام مسلمانان را دعوت به پاکیزگی و بهداشت می کرد،و با آموزه های پزشکی که به همراه خود به ارمغان آورده بود باعث افزایش هرچه بیشتر جمعیت اعراب شده بود؛طبیعی است این جمعیت نیازمند خوراکی است؛بنابراین بیابان های حجاز را مناسب نمی بیند!آری نزدیک ترین آبادی آنان ایران و پس از آن روم است.-مدت ها پیش از یورش رسمی اعراب به ایران،قبایل عرب به آبادی های غربی ایران زمین یورش می برد تا بتواند غذا برای گزران زندگی خود پیدا کند.در همین راستا در تاریخ آمده است سپاه اعراب در ابتدا صدهزارنفر بود ولی در پایان جنگ که ایرانیان بسیار ضعیف تر بودند به پانصد هزار نفر رسیده بود.
2-اسلام به مسلمانان می آموزد در برابر کفار جهاد کنید تا آنان را به دین خود دعوت کنید-سران اعراب نیز بابهانه پاره شدن نامه پیامبر به دست پادشاه ایران یورش خود را آغاز می کنند(در واقع بدین گون پشتیبانی دینی از این یورش پیدا می کنند)
3-ثروت و دارایی ساسانیان هر پادشاهی را وسوسه یورش به ایران به ایران می کند-در تاریخ آورده شده نخستین خلیفه اعراب(جانشین پیامبر)آن سوی یکی از رودهای ایران(احتمالا دجله)را هند می نامند،و در باز هم در تاریخ آورده شده که وقتی اعراب به تیسفون می رسند فرق کافور و نمک را نمی دانستند و یا کلوچه ایرانیان را خوراکی ای جادویی می دانستند؛و منظر بودند پس از خوردن کلوچه اندامی بر قواره خود افزوده شود.
***زمانی که اعراب به کتاب خانه ایرانیان رسیدند؛کتاب های زیادی دیدند-از خلیفه خود دستور خواستند؛خلیفه نیز از روی نادانی این چنین گفت-مگر ما قرآن نداریم؟مگر قرآن بهترین کتاب ها نیست؟پس به دیگر کتاب ها نیازی نداریم،همه را بسوزانید چون ما قرآن داریم.****
اما داستان یورش اعراب به ایران از زبان ویکیپدیا فارسی:
در زمان خلافت عمر بن خطاب گروهی مأمور شدند که یزدگرد، شاه ایران را به اسلام دعوت کنند. ولی او این دعوت را نپذیرفت ولشکری بالغ بر یکصدوبیست هزار نفر جمعآوری کرده و سرداری این لشکر را به رستم واگذاشت. این سردار از فرات عبور کرده داخل سواد شده دنبال لشکریان عرب افتاد. جنگ قادسیه که مانند نبرد ایسوس در شمار جنگهای قطعی دنیا بشمار میآید این هنگام رخ داد. این جنگ در چهار روز متوالی دوام داشت. در روز اول اسبهای عرب از فیلان که آنها را جلو نگاهداشته بودند فرار کردند. چنین به نظر میآمد که فتح با لشکر ایران است، اما بعد که دستهای از تیراندازان به فیلها حمله بردند، سواران عرب از خطر جسته و ایرانیان را عقب نشاندند. در روز دوم لشکر امدادی عرب از سوریه وارد شد. ابتدا جنگ چندان شدتی نداشت و طرفین به جنگ و گریز میپرداختند ولی سرانجام اعراب سوارهنظام ایران را شکست دادند. این روز جنگ به نفع مسلمانان خاتمه یافت. در روز سوم بار دیگر فیلها در خط جنگ ظاهر شدند ولی قعقاع بن عمرو رییس نیروی امدادی که از شام آمده بود چشم فیل بزرگ سفیدی را با نیزه کور کرد، دیگری با فیل دیگر نظیر این را معمول داشت. بالاخره فیلها برگشته در لشکر ایران باعث اختلال شدند. اعراب به سبب رسیدن قوای عمدهای از شام قویدل شده و شب هنگام روحیهٔ مسلمانان بهتر از روحیهٔ لشکر ایران بود. دو تن از سرداران لشکر مسلمان هر کدام جداگانه در تاریکی شب به لشکر ایران حمله بردند و جنگ در تمام شب جریان داشت. این شب را «لیلة الهریر» مینامند، چه صداهایی شبیه به صدای شغال و سگ از مجروحین طرفین فضا را پر کرده بود. در روز چهارم یعنی روز آخر جنگ اعراب قلب لشکر ایران را متزلزل ساختند. در این هنگام باد سختی بنای وزیدن را گذاشت که شن زیاد به سر و روی سپاه ایران میریخت ولی اعراب که پشت به طوفان بودند چندان صدمهای ندیدند. رستم همین که خود را در معرض خطر دید میان بار و بنهٔ قاطرها پناه برد. در این گیرودار یکی از بارها به زمین افتاده و او را مجروح ساخت. او خود را در نهر انداخت که شاید جانی بدر برد، هرچند بلال بن علقمه پشت سر او در آب جست و وی را کشت. این واقعه لشکریان ایران را به هراس انداخته دلهای خود را باختند و هزاران نفر خود را در آب انداخته غرق شدند. فتحی که در این جنگ نصیب اعراب شد آسیب سختی به روحیهٔ ایرانیان وارد ساخت.