مستندی در مورد نوروز
نویسنده و کارگردان:بهرام روشن ضمیر
برای دانلود به ادمه مطالب بروید
مستندی در مورد نوروز
نویسنده و کارگردان:بهرام روشن ضمیر
برای دانلود به ادمه مطالب بروید
بهمن روز از بهمن ماه برابر با 2 بهمن در گاهشماری ایرانی
«فرخی سیستانی»
جشنی در ستایش و گرامیداشت بهمن در اوستایی «وُهومَنَه» و در پهلوی «وَهمَن» به معنی «اندیشه ی نیک» یا «بهترین اندیشه».
بخش نخست این واژه «وُهُو» از «وَنـْگـْهو» اوستایی که صفت است به معنی خوب و نیک، که در فارسی هخامنشی «وَهۇ» و در سانسکریت «وَسۇ» خوانده میشود، در پهلوی «وِه» و در فارسی «بـِه» شده است.
بخش دوم «مَنـَه» برابر است با واژه ی سانسکریت «مَنـَس» که در پهلوی «منیشن» ودر فارسی «منش» شده است.
در این روز آشی به نام «آش بهمنگان» یا «آش دانگو» به صورت گروهی پخته می شده است که نام «دانگو» یا «دانگی» برگرفته از همین سنت اشتراکی آن است.
ابوریحان بیرونی در کتاب «التفهیم» درباره ی بهمنجه می نویسد :
«بهمنجه بهمن روز است از بهمن ماه، ایرانیان در این روز بهمن سفید (نام گیاهی است که در کرانه ی خراسان و جاهای دیگر ایران می روید) با شیر خالص پاک می خورند و می گویند حافظه را زیاد می کند و فراموشی را از بین می برد، ولی در خراسان هنگام این جشن مهمانی می کنند و بر دیگی که در آن از هر دانه ی خوردنی و گوشت حیوان حلال گوشت و تره و سبزی ها پدیدار است، خوراک می پزند و به مهمانان خود می دهند و برای هریک از داده های خدا سپاس به جای می آورند.»
در «آثارالباقیه» نیز آورده است :
«بهمن ماه روز دوم آن روز بهمن، عید است که براى توافق دو نام آن را بهمنجه نامیده اند، بهمن نام فرشته ی موکل بر بهایم است که بشر به آن ها براى عمارت زمین و رفع حوایج نیازمند است و مردم فارس در دیگ هایى از جمیع دانه هاى ماکول با گوشت غذایى مى پزند و آن را با شیر خالص مى خورند و مى گویند که حافظه را این غذا زیاد مى کند و این روز را در چیدن گیاهان و کنار رودخانه ها و جوى ها و روغن گرفتن و تهیه ی بخور و سوزاندنى ها خاصیتى مخصوص است و بر این گمانند که جاماسب وزیر گشتاسب این کارها را در این روز انجام مى داد و سود این اشیا در این روز بیشتر از دیگر روزهاست.»
در ترجمه ی «خرده اوستا» نیز بر موکل بودن بهمن بر چهارپایان اشاره ای شده است بدینگونه که : «در جشن بهمنگان، برای اینکه امشاسپند بهمن در جهان مادى نگهبان چارپایان سودمند است، از خوردن گوشت پرهیز مى کنند.»
شاعر نامدار ایرانی سده ی پنجم «على بن توسى»(اسدى توسى) در کتاب لغتنامه ی خود «لغت فرس» زیر کلمه ی بهمنجه مى نویسد :
«بهمنجه رسم عجم است، چون دو روز از ماه بهمن مى گذشت بهمنجه مى کردند و این عیدى بود که در آن روز خوراک مى پختند و بهمن سرخ و زرد بر سر کاسه ها مى افشاندند.»
چنان که از نوشتار ابوریحان و اسدی توسی برمی آید گیاهی هم به نام امشاسپند بهمن خوانده میشود که در بهمن ماه یا زمستان باز می شود و در پزشکی این گیاه معروف است و در تحفه ی حکیم مؤمن و بحرالجواهر، بیخی سفید یا سرخ رنگ مانند زردک و خوشبو با اندک صلابت و کجی و خارناک تعریف شده است.
همین گیاه است که در فرانسه «Behen» خوانده می شود و در گذشته ریشه ی آن را به نام بهمن سرخ و بهمن سفید در داروخانه های اروپا به کار می بردند.
انوری گوید :
عثمان مختاری شاعر سده ی ششم نیز می گوید :
aariaboom.com
مهر روز از مهرماه برابر با 16 مهر در گاهشماری ایرانی
«اوستا - مهریَشت»
«جشن مهرگان» که در گذشته آن را «میتراکانا» یا «متراکانا»(Metrakana) می نامیدند و در نخستین روز از پاییز برگزار می شد، [1] پس از نوروز بزرگ ترین جشن ایرانی و هندی است در ستایش ایزد «میثرَه» یا «میترا» و بعدها «مهر» که از مهر روز آغاز شده تا رام روز به اندازه ی شش روز ادامه دارد.
سنگ نگاره ی میترا در نمرود داغ، آناتولی خاوری
سده ی یکم پیش از میلاد
عکس از : پژوهش های ایرانی
«مهریشت» نام بخش بزرگی در اوستا است که در بزرگداشت و ستایش این ایزد بزرگ و کهن ایرانی سروده شده است. مهر یشت، دهمین یشت اوستا است و همچون فروردین یشت، از کهن ترین بخش های اوستا بشمار می آید. مهر یشت از نگاه اشاره های نجومی و باورهای کیهانی از مهم ترین و ناب ترین بخش های اوستا است و کهن ترین سند درباره ی آگاهی ایرانیان از کروی بودن زمین، بند 95 همین یشت می باشد. از مهر یشت تا به امروز 69 بند کهن و 77 بند افزوده شده از دوران ساسانیان، به جا مانده است.
روز آغاز جشن مهرگان، «مهرگان همگانی» یا «مهرگان عامه» و روز انجام، «مهرگان ویژه» یا «مهرگان خاصه» نام دارد.
همان طور که می دانیم در گاهشماری باستانی ایران، سال به دو پاره (فصل) بخش می شد، تابستان (هَمَ) هفت ماهه و زمستان (زَیَنَ) پنج ماهه، که جشن نوروز جشن آغاز تابستان بزرگ و مهرگان جشن آغاز زمستان بزرگ بود و از این رو این دو جشن با هم برابری می کرده اند.
برج رادکان - برج رادک خواجه نصیر توسی
آن چنان که ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» از زبان «سلمان فارسی» آورده است :
«... ما در عهد زرتشتی بودن می گفتیم، خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو روز بر روزهای دیگر مانند فضل یاقوت و زبرجد است بر جواهرهای دیگر ...»
در برهان قاطع «خلف تبریزی» نیز درباره ی مهرگان می خوانیم :
«نام روز شانزدهم از هر ماه و نام ماه هفتم از سال شمسی باشد و آن بودن آفتاب عالم تاب است در برج میزان که ابتدای فصل خزان است و نزد فارسیان بعد از جشن و عید نوروز که روز اول آمدن آفتاب است به برج حمل از این بزرگ تر جشنی نمی باشد و همچنان که نوروز را عامه و خاصه می باشد، مهرگان را نیز عامه و خاصه است و تا شش روز تعظیم این جشن کنند. ابتدا از روز شانزدهم و آن را مهرگان عامه خوانند و انتها روز بیست و یکم و آن را مهرگان خاصه (روز جشن مُغان یعنی آتش پرستاران) خوانند و عجمان گویند که خدایتعالی زمین را در این روز گسترانید و اجساد را در این روز محل و مقر ارواح گردانید ...»
پیدایش مهرگان
پیشینه ی جشن مهرگان به اندازه ی قدمت ايزدش، میترا است و تا آن جا که بن نوشت های موجود نشان می دهند، اين جشن دست کم از دوران فريدون پیشدادی آغاز شده است که شاهنامه ی فردوسی به روشنی به پیدایش اين جشن در دوران پادشاهی فريدون اشاره کرده است :
ابوریحان بیرونی نیز می آورد :
«... در روز مهرگان فرشتگان به یاری کاوه ی آهنگر شتافتند و فریدون به تخت شاهی نشست و ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد و مردمان را از گزند او برهانید ...»
و تاریخ نگار دیگری به نام «ابوسعید عبدالحی بن ضحاک بن محمود گردیزی» که در سال 444 هجری کتاب «زین الاخبار» را نگاشته از جشن های ایران باستان بخشی را آورده است و درباره ی مهرگان می گوید :
«این روز مهرگان باشد و نام روز و ماه همراهند و چنین گویند که اندر این روز آفریدون بر بیوراسب که او را ضحاک گویند، پیروز شد و او را اسیر کرد و او را بست و به دماوند برد و در آنجا وی را زندانی کرد. مهرگان بزرگ و برخی از مغان چنین گویند که این پیروزی فریدون بر بیوراسب، رام روز بوده است و زرتشت که مغان او را به پیامبری دارند، ایشان را فرموده است، بزرگ داشتن این روز و روز نوروز را.»
گویا تاریخ نویسان، شاعران و نویسندگان هم پیمان گشته اند تا از پیدایش مهرگان گزارش های یکسانی ارایه دهند.
«اسدی توسی» نیز در «گرشاسب نامه» از چرایی پیدایش مهرگان گزارش می دهد :
و باز هم «بیرونی» در «التفهیم» می نویسد :
«... مهرگان شانزدهمین روز از مهرماه و نامش مهر، اندرین روز، آفریدون ظفر یافت بر بیورسب جادو، آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشنند، بر کردار آنچه از پس نوروز بُوَد ...»
گزارش خلف تبریزی درباره ی پیدایش مهرگان نیز این چنین است :
«... و در این روز ملایکه یاری و ممدکاری کاوه آهنگر کردند و فریدون در این روز بر تخت شاهی نشست و در این روز ضحاک را گرفته به کوه دماوند فرستاد که در بند کنند و مردمان به سبب این مقدمه جشنی عظیم کردند و عید نمودند و بعد از آن حکام را مهر و محبت به رعایا به هم رسید و چون مهرگان به معنی محبت پیوستن است بنابراین بدین نام موسوم گشت ...»
دکتر «محمود روح الامینی» به نقل از آثارالباقیه ی بیرونی می نویسد :
«… و برخی مهرگان را بر نوروز برتری داده اند چنانکه پاییز را بر بهار برتری داده اند و تکیه گاه ایشان اینست که «اسکندر» از «ارسطو» پرسید که کدامیک از این دو فصل بهتر است ؟ ارسطو گفت پادشاها در بهار حشرات و هوام آغاز می کند که نشو یابند، و در پاییز آغاز ذهاب آن هاست، پس پاییز از بهار بهتر است...»
و حتی بیرونی که به سخت کوشی و پرکاری نامدار است گویا بایسته ی خویش می داند که در مهرگان و نوروز بیاساید، آنگونه که «شهروزی» در مورد وی می گوید :
«… دست و چشم و فکر او هیچ گاه از عمل بازنماند، مگر به روز نوروز و مهرگان.»
در نظم و نثر پارسی از روزگاران گذشته، درباره ی جشن مهرگان گفت وگو و اشاره بسیار شده است. پس از ساسانیان، در آن روزگاران پر آشوب که نابسامانی و پریشانی در ایران گسترش پیدا کرده بود، باز هم ایرانیان آیین های گذشته و آدابشان را همچنان نگه می داشتند و هنگامی که فرصتی به دست می آوردند، این آداب و آیین ها به آشکاری و روشنی و فر و شکوه برگزار می شد و هنگامی که سخت گیری تازیان در این باره آغاز می شد، ایرانیان به گونه های پنهان آیین های خود را برگزار می کردند. سرانجام به انگیزه ی اهلیت این آیین ها، شایان نگرش بود و پذیرا شدن یا زیر همان عنوان ها و یا زیر سرپوش ها و عنوان هایی تازه مورد پذیرش و اقتباس تازیان یورشی و دشمنان ایران قرار می گرفت. از آن جمله است جشن مهرگان.
«رودکی» درباره ی مهرگان چنین سروده است [2] :
«ابولفضل بیهقی» نیز شرح جشن مهرگان را در که در روزگار مسعود غزنوی برگزار می شد در کتاب خود آورده است :
«... و روز دوشنبه دو روز مانده از ماه رمضان به جشن مهرگان بنشست و چندان نثارها و هدیه ها و طرف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت و سوری صاحب دیوان بی اندازه چیزها فرستاده بود، نزدیک درش تا پیش آورد، همچنان نمایندگان بزرگان پیرامون چون خوارزمشاه آلتونتاش و امیر چغانیان و امیر گرگان و کشورهای قصدار، مکران و دیگران بسیار چیز آوردند و روزی با نام بگذشت. [3]
چگونگی برپایی جشن مهرگان در گذشته
با نگاهی با آثار بجا مانده از بزرگان و دانشمندان و مورخانی چون فردوسی، بیرونی، اسدی توسی، کتزیاس، دوریس، استرابون، و همچنین آثار شاعرانی چون رودکی، فرخی، منوچهری دامغانی، ناصرخسرو، سعد سلمان و ... می توان به راحتی شیوه ی برگزاری جشن مهرگان در دوران پیشین را دریافت.
«کتزیاس»(Katesias) یونانی، پزشک ویژه ی اردشیر دوم هخامنشی می نویسد :
«... پادشاهان هخامنشی به هیچ گونه نباید مست شوند، مگر در روز جشن مهرگان که لباس های ارغوانی گرانبهایی می پوشند و همراه با مردم و دسته های نوازندگان و خنیاگران در باده پیمایی همگانی شرکت می جویند ...»
این تنها روز در ایران هخامنشی بوده که مردم می توانستند در حضور پادشاهان به صورت همگانی باده گساری کنند.
تاریخ نگار دیگری به نام «دوریس»(Duris) می نویسد :
«... پادشاهان در این جشن پایکوبی و دست افشانی می کردند ...»
بنا به گفته ی «استرابون»(Strabon) خشتره پاون (ساتراپ) ارمنستان، در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب به رسم پیشکشی به دربار شاهنشاه هخامنشی گسیل می داشت.
اردشیر پاپکان (بابکان) و خسرو انوشیروان در این روز تن پوش نو به مردم می بخشیدند.
در این روز موبد موبدان خوانچه ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر، سیب، به، انار، و یک خوشه ی انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود، واج گویان (زمزمه کنان) نزد شاه می آورد. هفت مورد و هفت چیز دیگر که در خوانچه می گذاشتند، همان هفت چین [4] بود که جز تشریفات جشن نوروز و مهرگان به حساب می آید.
ابوریحان بیرونی می گوید :
«... گویند مهر، نام خورشید است و در چنین روزی پدیدار گشته، از این رو، نام مهرگان را به او نسبت داده اند. پادشاهان در این روز تاجی به شکل خورشید که در آن دایره ای مانند چرخ چسبیده بود بر سر می گذاشتند و می گویند که در این روز فریدون بر بیوراسپ (ضحاک ماردوش) دست یافت. چون در چنین روزی فرشتگان از آسمان به یاری فریدون پایین آمدند، لذا در جشن مهرگان به یاد آن روز، در سرای پادشاهان، مردی دلیر می گماشتند و بامدادان به آواز بلند ندا می داد، ای فرشتگان به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید.»
خلف تبریزی نیز بخشی از مراسم جشن مهرگان را چنین توصیف می کند :
«... و گویند که اردشیر بابکان تاجی که بر آن صورت آفتاب نقش کرده بودند در این روز بر سر نهاد و بعد از او پادشاهان عجم نیز در این روز همچنان تاجی بر سر اولاد خود نهادندی و روغن «بان» که آن درختی است و میوه ی آن را «حسب البان» گویند به جهت یُمن و تبرک بر بدن مالیدندی و اول کسی که در این روز نزدیک پادشاهان عجم آمدی موبد موبدان و دانشمندان بودی و هفت خوان از میوه همچو ترنج و سیب و بی و انار و عناب و انگور سفید و کُنار با خود آوردندی، چه عقیده ی فارسیان آن است که در این روز از هر هفت میوه ی مذکور بخورند و روغن بان بر بدن بمالند و گلاب بیاشامند و بر خود و دوستان خود بپاشند ...»
«کومون»(Cumont) خاورشناس و دانشمند بلژیکی در کتاب گرانبهای خود به نام «آیین میترا» چنین می گوید :
«.. بدون تردید، جشن مهرگان که در کشورهای روم باستان، روز پیدایش خورشید نامیده می شد و آن را «سل ناتالیس این وکتی»(Sol Natalis Invecti) یعنی «روز زایش خورشید شکست ناپذیر» [5] می گفتند که به بیست و پنجم ماه دسامبر کشیده شد و شماری زیاد از عیسویان پیش از عیسی مسیح به آیین مهرپرستی گرویدند و پس از گسترش دین مسیح در اروپا، روز زایش مسیح قرار داده شد. چون عیسویان نمی خواستند این روز را جشن بگیرند به نام زاده شدن عیسی جشن گرفتند.»
در واقع باید گفت که کریسمس عیسویان بر پایه ی مهر روز ایرانیان باستان است.
دکتر «ذبیح الله صفا» در مجله ی مهر، شماره ی ده، سال نخست چنین می نویسد :
«در روزهای مهرگان و نوروز، پارسیان، مُشک و عنبر و عود هندی به یکدیگر می دادند و توده های مردم هر کدام به فراخور حال و توانایی و کار خود برای پادشاه پیشکش می آوردند و رسم و آیین و آداب جشن مهرگان همانند بزرگواری روز نخست نوروز بوده است.»
به روایتی نیز تاجگذاری اردشیر پاپکان، مقارن با جشن مهرگان بود.
ابومسلم خراسانی، برمکیان و دولت مردان آن زمان عباسیان، در گرفتن جشن مهرگان پافشاری داشتند.
در کتاب «تلمود»، از کتاب های مقدس یهود هم از جشن مهرگان سخن رفته است و این نشان می دهد که این جشن در بسیاری از مناطق دنیای باستان برگزار می شده است.
واژگان «مهرجان»(مهرجانات) و «نیروز» که معرب شده ی مهرگان و نوروز است و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای عرب زبان حاشیه ی خلیج فارس و برخی از کشورهای شمال آفریقا به مفهوم جشنواره (فستیوال)، کاربرد دارد و وارد زبان و قلمرو فرهنگی کشورهای مسلمان و عرب زبان گردیده است نیز، نشانه ی دیگری است بر فر و شکوه این دو جشن باستانی.
چگونگی برگزاری کنونی جشن مهرگان
امروزه هم میهنانمان چند روز مانده به پاییز با خانه تکانی به پیشباز پاییز و مهرگان می روند، در روز مهر از ماه مهر جلوی در خانه ها را آب پاشی و جارو کرده و پس از آن با رفتن به نیایشگاه ها و گردهم آمدن با تهیه ی خوراک های سنتی از یکدیگر پذیرایی می کنند و با سخنرانی ، خواندن سرود و شعر و دکلمه جشن مهرگان را با شادی برپا می کنند.
در برخی روستاهای کشور، جشن مهرگان همراه با اجرای موسیقی سنتی همراه است بدین گونه که در روز پنجم پس از مهرگان، گروهی از اهالی روستا که بیشتر آنان را جوانان تشکیل می دهند در تالار مرکزی یا نیایشگاه مرکزی روستا یا سرچشمه و قنات، گرد هم می آیند و «گروه ساز» را تشکیل می دهند، هنرمندان روستایی نیز با سُرنا و دف گروه را همراهی می کنند، آن ها با هم حرکت کرده و از یک سوی ِروستا و از نخستین خانه مراسم بازدید از اهالی روستا را آغاز می کنند و با شادی وارد خانه ها می شوند؛ کدبانوی هر خانه مانند همه ی جشن های ایرانی نخست آینه وگلاب می آورد و اندکی گلاب در دست افراد ریخته و آینه را در برابر چهره ی آن ها نگه می دارد و سپس «لــُرَک» را که فراهم نموده میان همه ی گروه پخش می کند، این آجیل مخصوص، مخلوطی است از تخم کدو، آفتابگردان، و نخودچی کشمش که همراه با شربت و چای پذیرایی می شود.
آنگاه یکی از افراد گروه ِساز که صدایی رسا دارد نام های کسانی را که پیش از این در این خانه سکونت داشته و درگذشته اند باز می گوید و برای همه ی آن ها آمرزش و شادی روان آرزو می کند.
پس از آن بشقابی از لرک از این خانه دریافت می کنند و در دستمال بزرگی که بر کمر بسته اند می ریزند و از خانه بیرون می آیند و به خانه پسین می روند. چنان که در خانه ای بسته باشد برای لحظه ای بیرون خانه می ایستند و با بیان نام های درگذشتگان آن خانه، بر روان و فروهر آن ها درود می فرستند.
برخی از خانواده ها نیز پول و میوه برای استفاده در جشن مهرگان به گروه می دهند و برخی دیگر نیز نوعی نان مخصوص به نام «لورگ» درست می کنند و گوشت های بریان شده که به قطعات کوچکی تقسیم شده است همراه با سبزی داخل آن قرار داده به گروه می دهند. پس از پایان مراسم در نیایشگاه، موبد یا کدخدا، آجیل، میوه و نان و گوشت و سبزی گردآوری شده را در میان شرکت کنندگان پخش می کند.
مردم تا آنجا که امکان دارد با لباس های ارغوانی یا سرخ گرد هم آمده و به پایکوبی و شادی می پردازند و هر یک چند نبشته ی شادباش (کارت تبریک) برای هدیه به همراه دارند.
سفره ی مهرگان
خوان یا سفره ی مهرگانی نیز همچون سفره ی هفت سین نوروز و دیگر سفره های جشن های ایرانی، هفت چینی از میوه ها و خوراکی هاست همراه با شاخه هایی از درختان «سرو»، «مورد» و «گز» و شربتی از عصاره ی «هوم»(هَئومَه) [6] که با شیر رقیق شده و نان مخصوص «لورگ» که روی پارچه ای ارغوانی گرد ِیک آتش دان چیده می شوند.
هفت میوه همچون سیب، انار، ترنج، سنجد، بی (به)، انگور سفید، انجیر، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرمالو و ...
آجیل ویژه ای از هفت خشکبار از جمله مغز گردو، پسته، مغز فندق، بادام، تخمه، توت خشک، انجیر خشک، نخودچی و ...
آش هفت غله از گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن.
کاسه ای پر از آب و گلاب و سکه و برگ آویشن همراه با گل های بنفشه و نازبو (ریحان)، آیینه، سرمه دان، شیرینی و بوی های خوش همچون اسفند و عود و کُندر.
موسیقی مهرگان
خلف تبریزی در «برهان قاطع» برای یکی از مقام ها و لحن های موسیقی سنتی ایران نام «موسیقی مهرگانی» را آورده است، که گمان می رود در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژه ای نواخته می شده که اکنون از آن آگاهی نداریم.
همچنین در میان دوازده مقام نامبرده شده در کتاب «موسیقی کبیر» ابونصر فارابی، مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است و نیز نظامی گنجوی در منظومه ی «خسرو و شیرین» نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است.
مهرگان در ادبیات
در ادبیات به ویژه چامه های (شعرهای) پارسی، از مهرگان بسیار سخن به میان آمده است که در این جا تنها نمونه های کوتاهی از آن ها را می آوریم :
مسعود سعد سلمان :
منوچهری دامغانی :
دقیقی :
قطران تبریزی :
عنصری :
ناصر خسرو :
امیرهوشنگ ابتهاج (هـ الف. سایه) :
aariaboom.com
شهریور روز از شهریورماه برابر با 4 شهریور در گاهشماری ایرانی
جشن شهریورگان از جمله ی جشن های آتش می باشد و در شهریور روز از شهریورماه برگزار می شود.
واژه ی شهریور که برگرفته از «خشَترَه وَئیریَه» اوستایی است به معنی شهر و شهریاری شایسته و نیرومند است.
شهریور نام یکی از امشاسپندان است که مظهر پادشاهی آسمانی و نیروی خدایی بوده و همیشه خواهان فر و بزرگی و نیرومندی برای مردمان است.
این امشاسپند در جهان مادی، نگهبان سیم و زر و فلزات دیگر و دستگیری از بینوایان و فرشته ی رحم و جوانمردی است.
از آن جایی که این جشن به پادشاهان دادگر بستگی دارد که نماینده ی شهریاری آسمانی هستند، ایرانیان باستان در این روز پس از نیایش اهورامزدا و نیکوکاری کردن و دادن غذا به فقرا و نیازمندان، نزد پادشاه رفته و این جشن را شادباش می گفته اند. سپس فلزهای کهنه را از انبارها بیرون آورده و نو می کردند و پس از آن به شادی و پایکوبی می پرداختند.
در صفحه ی 251 آثارالباقیه چنین آمده است :
«... شهریورماه که روز چهارم آن شهریور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم، جشن می باشد، آن را شهریورگان گویند. معنی شهریور دوستی و آرزوست. شهریور فرشته ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل طلا، نقره، مس، آهن و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آن ها بستگی دارد، موکل است.»
از دو دید دیگر می توان اهمیت جشن شهریورگان را دریافت :
نخست اینکه ماه شهریور، ماه گردآوری محصولات کشاورزی می باشد و به خصوص برای کشاورزان این نتیجه گرفتن از کار و زحمت و کشت وکار و به دست آوردن محصول همیشه همراه با شادمانی بوده و برای همین باید این کار با جشنی همراه می شده.
دیگر اینکه در این ماه «پاییزه کاری» آغاز می شود و چون آغاز هر کار نیکی را باید با شادی در آمیخت از این رو نیز جشن شهریورگان را می توان آغاز فصل نویی دیگر از هنگام کشت دانست.
aariaboom.com
امرداد روز از امردادماه برابر با 7 امرداد در گاهشماری ایرانی
«مسعود سعد سلمان»
هفتمین روز از ماه امرداد (مرداد) جشنی در ستایش و گرامیداشت «امُرداد»، در اوستایی «اَمِرتاتَ» و در پهلوی «اَمُرداد» به معنی بی مرگی و جاودانگی و نام یکی از امشاسپندان، برگزار می شود.
امرداد در باورهای ایرانی در جهان خاکی نگاهبان و سرپرست گیاهان و رستنی ها بشمار می رود و همواره با «خرداد» در كنار هم جای دارند و «كمال» و «دوام» در جهان مینوی نیز از این دو امشاسپند است.
واژه ی امرتات، از سه بخش درست شده است : «اَ» + «مَر» + «تات» که بخش نخست در زبان اوستایی پیشوند نفی است، بخش دوم، از ریشه ی مصدری «مَر» به مانک «مرگ» و بخش سوم پسوند «كاملی»، «رسایی» و «سالمی» را می رساند.
این نام در اوستا، به ویژه گات ها صفتی است از برای اهورامزدا، مظهر زوال ناپذیری و پایندگی خداوند.
از این روی این جشن را بیشتر در کنار چشمه سارها و باغ ها و مزرعه های خرم و دلنشین در دامن طبیعت برپا می کنند.
در برگ 250 برگردان فارسی «آثارالباقیه»ی ابوریحان بیرونی چنین آمده است که :
«... مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزه ی پیش آمدن دو نام با هم، جشن می گرفتند. معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. امرداد فرشته ای است که به نگهداری جهان و آراستن غذاها و داروها که اصل آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماری ها می باشد، کارگزاری یافته است ...»
aariaboom.com
«جشن تیرگان» از بزرگ ترین جشن های ایران باستان است در ستایش و گرامیداشت «تیشتـَر»(تِشتـَر- تیر- شباهنگ - شِعرای یَمانی)، ستاره ی باران آور در باورهای مردمی، و درخشان ترین ستاره ی آسمان که در نیمه ی دوم سال، همزمان با افزایش بارندگی ها، در آسمان سرِ شبی دیده می شود.
آب پاشی
این جشن در کنار آب ها، همراه با مراسمی وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش ِرو همراه بوده و همچون دیگر جشن هایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی «آبریزگان» یا «آب پاشان» یا «سر شوران» یاد شده است.
در گذشته «تیرگان» روز بزرگداشت نویسندگان و گاه به «روز آرش شیواتیر» منسوب شده است.
«ابوریحان بیرونی» و «گردیزی» در «زین الاخبار» ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی یعنی «کیخسرو» را در این روز و پس از شستشوی خود در آب چشمه ای دانسته اند.
جشن تیرگان بجز این روز در نخستین تیر روز از سال یعنی سیزدهم فروردین (سیزده بدر) و سیزدهم مهرماه نیز برگزار می شود.
ارمنیان ایران نیز در روز سیزدهم ژانویه آیین هایی برگزار می کنند که برگرفته و در ادامه ی جشن تیرگان است.
فال کوزه
یکی دیگر از مراسم این جشن مانند بسیاری از جشن های ایرانی «فال کوزه»(چکُ دولَه) می باشد.
روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزه ای را برمی گزینند و کوزه ی سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او می دهند که «دوله» نام دارد، او این ظرف را از آب پاکیزه پر می کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه ی آن می اندازد آنگاه «دوله» را نزد همه ی کسانی که می برد که آرزویی در دل دارند و می خواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آن ها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند این ها در آب دوله می اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد می برد و در آن جا می گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه ی کسانی که در دوله جسمی انداخته اند و نیت و آرزویی داشتنه اند در جایی گرد هم می آیند و دوشیزه، دوله را از زیر درخت به میان جمع می آورد. در این فال گیری بیشتر بانوان شرکت می کنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی می خوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون دوله می برد و یکی از چیزها را بیرون می آورد، به این ترتیب صاحب آن جسم متوجه می شود که شعر خوانده شده مربوط به نیت، خواسته و آرزوی او بوده است.
دستبند تیر و باد
نمونه ای از دستبند تیر و باددر آغاز جشن بعد از خوردن شیرینی، بندی به نام «تیر و باد» که از 7 ریسمان به 7 رنگ متفاوت بافته شده است به دست می بندند و در باد روز از تیرماه (9 روز بعد) این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد می سپارند تا آرزوها و خواسته هایشان را به عنوان پیام رسان به همراه ببرد.
این کار با خواندن شعر زیر انجام می شود :
تــیـــر بــرو بــاد بــیـا غــم بــرو شـادی بـیا
محنت برو روزی بیا خـوشه ی مرواری بیا
در باورهای مردم، درباره ی جشن تیرگان دو روایت وجود دارد که روایت نخست همچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران یا «تیشتر» می باشد و نبرد همیشگی میان نیکی و بدی است :
در اوستا، تشتر یشت (تیر یشت)، تیشتر فرشته ی باران است که در ده روز اول ماه به چهره ی جوانی پانزده ساله در می آید و در ده روز دوم به چهره ی گاوی با شاخ های زرین و در ده روز سوم به چهره ی اسبی سپید و زیبا با گوش های زرین.
تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای کیهانی فرو می رود. در آنجا با دیو خشکسالی «اپوش» که به شکل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناک دارد، روبه رو می شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد برمی خیزند و تیشتر در این نبرد شکست می خورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد می جوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشکسالی پیروز می گردد و آب ها می توانند بدون مانعی به مزرعه ها و چراگاه ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمی خاستند به این سو و آن سو راند، و باران های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.
روایت دیگر نیز درباره ی «آرش کمانگیر» اسطوره و قهرمان ملی ایرانیان است و اینکه میان ایران و توران سال ها جنگ و ستیز بود، در نبرد میان «افراسیاب» و «منوچهر»، شاه ایران، سپاه ایران شکست سختی می خورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی می دهد و در گذشته ها این روز برای ایرانیان عزا ای ملی بود (و جالب است بدانید هنوزم دیدار از خانواده های عزادار در این روز میان زرتشتیان رایج است) سپاه ایران در مازندران به تنگنا می افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در می آیند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد می پذیرند که از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند هر جا تیر فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هیچ یک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند، سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند. آرش در میان ایرانیان بزرگ ترین کماندار بود و به نیروی بی مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می کرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد.
او خود را آماده کرد، برهنه شد، و بدن خود را به شاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و کژی ای در وجودم نیست، ولی می دانم چون تیر را از کمان رها کنم همه ی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی جان بر زمین افتاد (درود بر روان پاک آرش و روان های پاک همه ی سربازان ایرانی).
هرمز، خدای بزرگ، به فرشته ی باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می رفت و از کوه و در و دشت می گذشت تا در کنار رود «جیهون» بر تنه ی درخت گردویی که بزرگ تر از آن در گیتی نبود؛ نشست.
آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن جشن گرفتند.
aariaboom.com
خرداد روز از خردادماه برابر با 6خرداد در گاهشماری ایرانی
جشنی در ستایش و گرامیداشت «خرداد»(= خورداد) که در اوستایی «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُـردات» خوانده می شود و به معنی رسایی و تندرستی و کمال است و نام یکی از هفت امشاسپند در فرهنگ ایرانی. واژه ی اوستایی «هئوروتات» در سانسکریت و در «ودا» نیز به صورت «سَئوروَتات» آمده است.
و «کوشیار اصفهانی» آن را «عید البقر» نوشته است.
خورداد، اَمشاسپند ِنگاهبانی آب ها، نهرها و دریاها است و مظهری است از مفهوم نجات بشر و از آنجا که پاره ای از مراحل آفرینش، مانند آب و گیاه به گونه ی طبیعی جفت اند، همواره در متون کهن همراه با امرداد، امشاسپند نگاهبان گیاه آورده می شود.
پیشکش این دو امشاسپند ثروت و رمه (چهار پایان) است، به گونه ای که این دو، نماینده ی آرمان های نیرومندی، سر چشمه ی زندگی و رویش هستند.
هماوردان خاص آن ها، دیوان «گرسنگی» و «تشنگی»اند و همکاران خرداد نیز، ایزد «تیشتر» و «باد» و «فروهر پرهیزکاران» هستند.
در باور ایرانیان، خرداد در هنگام حمله ی اهریمن، آب را به یاری فروهرها می ستاند، به باد می سپارد و باد آن را با شتاب به سوی کشورها می برد و به وسیله ی ابر می باراند.
در نامگذاری ماه ها، خرداد و امرداد در دو طرف ماهی هستند که نماد آن «تیر» یا «تیشتر» است و تیشتر ایزد باران است.
در بُـندهشن (= بـُن دهیشنَ = آغاز آفرینش)، یکی از کتاب های پهلوی که بر اساس ترجمه ها و تفسیرهای اوستا تدوین یافته و در بردارنده ی اسطوره های مربوط به آفرینش، تاریخ اساطیری و تاریخی ایرانیان، جغرافیای اساطیری و حتی نجوم و ستاره شناسی است، درباره ی این امشاسپند آمده است :
«... خورداد سرور سال ها و ماه ها و روزهاست ؛ [ و این ] از این روی است که او سرور همه است. او را آب مایملک دنیوی است. هستی، زایش و پرورش همه ی موجودات جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست. چون اندرسال، [ اگر ] نیک شاید زیستن، به سبب خرداد است ... او که آب را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه، خورداد [ از او ] آسوده یا آزرده بود. او را همکار، تیر و باد و فروردین است.»
در یشت های اوستا، برای دو امشاسپند، «اردی بهشت» و «خرداد»، هر یک یشتی جداگانه موجود است. «خرداد یشت»، چهارمین یشت اوستا است که متاسفانه آسیب زیادی دیده و بسیاری از واژگان آن از بین رفته یا ناخواناست. ولی در آنچه اکنون دردست است (در یازده بند)، به یاد کردن از امشاسپندان به ویژه خورداد سفارش بسیار شده، چون یاد آنان دیوان را دور می سازد و یاد خورداد، به ویژه دیو «نسو»(= دیو فساد و گندیدگی) را می راند. دراین یشت، به صراحت آمده که خداوند یاری و رستگاری و رامش و سعادت را از طرف امشاسپند خرداد به مرد پاک دین می بخشد.
در بند ده این یشت می خوانیم :
«او را - امشاسپند خرداد را - برای فـَرّ و فروغش با نماز [ی به بانگِ ] بلند با و با زَور (1) می ستاییم.
ما امشاسپند خرداد را با هَوم (2) آمیخته با شیر، با بَرسَم (3) با زبان خرد، و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [ نیک ]، با زَور و با سخن رسا می ستاییم.»
نیاکان فرهیخته ی ما در این روز به کنار چشمه سارها، رودها و دریاچه ها رفته و همراه با نیایش اهورامزدا و جشن و شادمانی تن خود را نیز با آب می شسته اند.
ابوریحان بیرونی نیز در آثار الباقیه به مراسم شستشوی ویژه ای که در این روز برگزار می شده است اشاره کرده است.
اهورامزدا از سرچشمه ی بخشایندگی خویش این فروزه را به واسطه ی امشاسپند هئوروتات به آفریدگان خود بخشیده تا هر پدیده ای رسا گردد و رسایی و تندرستی نه تنها ویژه ی این جهان است، بلکه رسایی مینوی و تندرستی روح و روان، هدف والای جهانیان است.
اهورامزدا می خواهد که همگان به یاری امشاسپند هئوروتات از این بخشایش مینوی و مهربانی حقیقی برخوردار گشته و هرکس بتواند با نیروی رسایی و پرورش و افزایش آن در وجود خویش، دارای مقام رسایی و کمال بی زوال گردد.
aariaboom.com
اردیبهشت روز از اردیبهشت ماه برابر با 3 اردیبهشت در گاهشماری ایرانی
اَردی بهشت از واژهی اوستایی «اَشه وَهیشته» و پهلوی «ارت وهیشت» به مانک بهترین راستی و نام یکی از امشاسپندان (جاودانان مقدس) گرفته شده است.
ایرانیان در این روز لباس سپید که نماد پاکی است بر تن میکنند و با سرهای پوشیده با کلاه یا روسری ِسپید ، به آدُریان (آتشکدهی اصلی هر شهر) میروند و نیایش اهورامزدا را به جا میآورند.
اردی بهشت همچنین نگاهبان آتش است؛ چراکه آتش بهترین جلوهگاه راستی و پاکی به شمار میرفته است چنانکه همهی امشاسپندان دارای دو روی مینوی و زمینی هستند، این امشاسپند در جهان مینوی نمایندهی پاکی و راستی و نظم و قانون اهورایی و در زمین نگاهبانی آتش بر عهدهی او گذاشته شده است.
در بخشی از اوستا میبینیم که اهریمن با ظهور زرتشت میگریزد با فریادی این چنین که : زرتشت مرا بسوزانید با اشه وهیشته، و از زمین براند مرا (1) که چون اهریمن نمایندهی بینظمی و آشوب و دروغ و ناپاکی است، با آتش راستی و پاکی و داد و قانون گریزان میگردد.
برای همین است که «خلف تبریزی» در «برهان قاطع» میگوید : «این واژه به معنای آتش است».
اما ابوریحان بیرونی معنی نزدیکتری به اصل را آورده است :
«... و معنای این نام آن است : راستی بهتر است. برخی گفتهاند که منتهای خیر است و اردیبهشت ایزد یا ملک آتش و نور است و این دو با او مناسبت دارد و خداوند او را به این کار موکل کرده که نیز علل و امراض را به یاری ادویه و اغذیه ازاله کند و صدق را از کذب ظاهر کند و محق را از مبطل به سوگندهایی که گفتهاند در اوستا مبین است تمیز دهد.»
باز خلف تبریزی آورده است که : «در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن وبه جنگ و کارزار شدن، و معنی ترکیبی این لغت مانند بهشت باشد (این معنی درست نیست و مفهوم و واژه را در آغاز آورده است)، چه ارد به معنی شبیه و مانند آمده است و چوناین ماه وسط فصل بهار است و نباتات در غایت نشو و نما و گلها و ریاحین تمام شکفته و هوا در نهایت اعتدال، بنابراین اردیبهشت خوانند.»
وبه همین روی است که کوشیار گیلی در «زیج جامع» از آن با نام «گلستان جشن» یاد کرده است.
مطالبی را که بیرونی راجع به اعمال اردیبهست ایزد راجع به درمان و درمانگری وتمیز میان راستی و دروغ و حق و باطل بدان اشاره کرده، در بخش یشتها در اردیبهشت یشت آمده است.
aariaboom.com
در این نوشتار سیزده بدر مورد کاوش قرار می گیرد!
آیا سیزده بدر(13)نحس بوده؟
پیشینه سیزده بدر!
رسوم سیزده بدر!(دروغ یک آوریل یک رسم مشترک ایرانی و اروپایی)دروغ روز سیزده
پايان بخش مراسم نوروزی جشن سيزده بدر است كه روز سيزدهم فروردين ماه اتفاق میافتد. و در واقع سال تازه برای كار و فعاليتهای اجتماعی و فرهنگی و كشاورزی از روز چهاردهم فروردين آغاز میگردد.
گو اينكه در كتابهای تاريخی و ادبی گذشته مانند التفهيم ، تاريخ بيهقی و آثار الباقيه كه تمامی آيينهای نوروزی را مو به مو شرح دادهاند ، نشانی در مورد سيزده بدر نيست و حتا شاعران آن زمان هم در اشعار خود اشارهای در مورد آن نكردهاند ، اما هيچكدام از اينها دليل بر اين نيست كه جشن سيزده بدر از آيينهای معتبر و باستانی ايران نبوده است ، بلكه میتوان گفت چون اين جشن در ميان همهی قشرها عموميت داشته و بطور كلی جشنی همه كس پسند و مردمی بوده ، نه پادشاه پسند و نه فقط برای خواص ؛ و از سمتی ديگر چون شاعران و نويسندگان آن زمان بيشتر رويدادها و جشنهای رسمی را كه در حضور شاهان برگزار میشده ، توصيف میكردهاند – از اين رو در نوشتهها و اشعار آنان رد پايی از سيزده بدر وجود ندارد.
و اما نحوست عدد سيزده – به علت تقارن بعضی از حوادث ناگوار با آن – نه تنها در فرهنگ ايرانی ، بلكه از دير باز در فرهنگهای كهن ديگر هم مطرح بوده و موجب آمده كه وحشتی همگانی از نامباركی اين شماره در نهاد بشر پديد آيد
چنانكه تورات در سفر خروج باب 11 و 12 ، در روز سيزدهی فروردين (= روز سيزدهم سال نو مصری) از برخورد ستارهی دنباله داری با زمين گزارش میدهد كه در فضای زمين درخشيده ، بطوری كه در افق ايران هم ديده شده است. بر اثر اين برخورد زمين لرزهی سهمناكی روی داده ، آتش فشانها به آتش فشانی پرداخته ، كاخها ويران گشته و بسياری از مردم جان خود را از دست دادهاند.
مسيحيان هم از آنجا كه در آخرين غذای حضرت عيسا (= شام آخر) سيزده نفر بر سر سفره بودهاند و خيانت يكی از آنان موجب مصلوب شدن مسيح گرديده ؛ اين عدد را شوم میدانند و هرگز سيزده نفر بر سر يك سفره غذا نمیخورند.
شمارهی سيزده در تاريخ يونان هم به اين نا خجستگی مبتلاست ، چنانكه در تاريخ آنان هم آمده است كه فيليپ پدر اسكندر مقدونی مجسمهی خود را در معبدی گذاشت كه دوازده مجسمهی ديگر از خدايان در آن بود ، اما پس از زمانی كوتاه نامباركی عدد سيزده دامنش را گرفت و به دست دشمنانش به قتل رسيد.
در فرهنگ نمادها نيز سيزده را عددی میدانند كه خود را از نظم هستی جدا كرده و آهنگ طبيعی جهان را دنبال نمیكند. به همين دليل است كه بسياری از شركتهای هواپيمايی – از جمله شركت هواپيمايی "هما" در ايران – رديف سيزده را ندارد. و همچنين در شماره گذاری خانهها از نصب پلاك (13) خوداری میكنند و به جای آن(1+ 12) مینويسند. (5)
دكتر مهرداد بهار در مورد عدد سيزده و روز سيزده بدر نكات جالبی بيان میدارد كه از وی نقل قول میكنيم. ا و میگوید:
"گاهی از خود میپرسيم چرا نوروز دوازده روز است و سبب وجود سيزدهم عيد چيست؟ چرا كار كردن و پرداختن به امور جاری در اين روز نحس است؟ بايد گفت زير تأثير نجوم بينالنهرينی ، اساطير نجومی در ايران شكل میگيرد كه بنا بر آن هر يك از دوازده اختر كه خود بر يكی از برجهای دوازدهگانه حاكم است ، هزار سال بر جهان حكومت خواهد كرد. از اين رو عمر جهان دوازده هزار سال است و در پايان دوازده هزار سال ، آسمان و زمين در هم خواهد شد. محتملاً ، اين اسطوره خود نيز ريشهای بابلی دارد و ظاهراً باور بر آن بوده است كه در اصل ، پس از دوازده هزار سال ، آشفتگی آغازين باز میگردد. به گمان انسان اعصار كهن آن چه در كيهان بزرگ (هستی) رخ میداد ، در كيهان ُخرد (در جهان انسانی) نيز رخ میداد ؛ اين عقيده ريشه از همانجا دارد كه گفتيم انسان كه تنها قادر به شناخت نسبی خود بود ، جهان را قياس از خويش میگرفت و گمان میكرد كيهان بزرگ همچون اوست. با اين باور بود ، كه سال دوازده ماهه را را توجيه میكردند. طبعا ً عوامل نجومی ديگری چون گردش ماه در اين امر و پديد آمدن سا ل دوازده ماهه مؤثر بوده است ، اما توجيه اساطيری سال دوازده ماهه بر اساس عمر دوازده هزارسالهی هستی ، بهترين توجيهی به نظر میرسيد كه در چار چوب اعتقادات كهن میگنجيد. جشنهای دوازده روزهی آغاز سال نيز با اين سا ل دوازده ماهه و دورهی دوازده هزار سالهی عمر جهان مربوط است. انسان آنچه را در اين دوازده روز پيش میآمد ، سرنوشت سال خود میانگاشت و گمان میكرد اگر روزهای نوروزی به اندوه بگذرد ، همهی سا ل به اندوه خواهد گذشت. بسياری از اين باورها هنوز برجاست ، مختصر آن كه دوازده روز آغاز سال نماد و مظهر همهی سال بود.
اما اگر در پايان دوازده هزار سال جهان درهم میشد و آشفتگی نخستين ، باز میگشت ، و اگر به نشان آن ، در پايان هر سال قانون از ميان بر میخاست ، پس در پايان دوازده روز نيز يك روز نشان آشفتگی نهايی و پايان سال را بر خود داشت. در اين روز كار كردن ، و نظام عمومی را رعايت كردن نيز از ميان برمیخاست و شايد عياشیها و "ارجی" باری ديگر برای يك روز باز میگشت. نحسی سيزدهم عيد نشان فرو ريختن واپسين جهان و نظام آن بود". (6)
دكتر مير جلال الدين كزازی نيز در مورد عدد سيزده و روز سيزده بدر نظری دارد كه شنيدنی است. او میگويد:
"يك ديدگاه فرهنگی است كه ما میتوانيم با كند و كاو در باور شناسی و نماد شناسی كهن ايرانی ، ريشهها و خاستگاههای بی شگونی 13 را به در كشيم و بررسيم. در اين باور شناسی پارهای از شمار
(اعداد) ارزش نمادين داشته است.
عدد يك (= 1) در باورشناسی باستانی ايران نشانهی راز آلود خداوند است. عدد دو (= 2) ارزش آيينی دارد: آسمان و زمين ، نرينه و مادينه و... دو بدين سان ساختار و سرشت آفرينش را برما روشن میدارد. كاربردهای نمادين عدد سه (= 3) اين است كه اين شمار به گونهای راز آلود ، آفرينش و پديدهی هستی را نشان میدهد. در باورهای ايران از زادگان سه گانه و يا مواليد ثلاث سخن به ميان رفته ، زادگان سه گانه كانی و يا جاندار است. عدد چهار (=4) ، چهار گوهر را نشان میدهد. در پنج (= 5) میتوانيم از پنج حس سخن بگوييم. در شش (= 6) به شيوهی نمادين جهان آشكار میشود و ما معتقديم پديدههای گِتی شش سويه هستند. اما هفت (= 7) در ميان يكان از كارآ يی و ارزش و باور شناختی افزونتری برخوردار است. عدد هشت (= 8) با بهشت در پيوند است. عدد ُنه (= 9) باز شماری است كه در فرهنگ ايرانی ارزش آيينی ويژهای دارد و از شمار سپند (مقدس ، پاك) است. عدد دوازده (12) در نماد شناسی نشانهی كمال است. دوازده در گروه خودش ارزش بسيار دارد. ما هفت اختر و دوازده برج را داريم. هفت در عدد دوازده گردان است پس اگر دوازده را نشانهی كما ل بدانيم ، اين عدد خجسته ترين خواهد بود، زيرا آرمان آفرينش رسيدن به سر آمدگی و كمال است. پس اگر به شمار سيزده (= 13) رسيديد ، اين همه از ميان خواهد رفت و زمانی كه به چهارده میرسيم ، دوباره گجستگی روی میدهد. ايرانيان از دير زمان روز 13 را از خانه بيرون میرفتند كه بی شگونی اين روز را از خود دور بدارند. شايد يكی از دلايلی كه عدد 13 نزد ايرانيان نحس است و مردم برای فرار از اين نحسی ، روز سيزده بدر را در دامان طبيعت به سر میبرند ، ترويج فرهنگ بد شگونی آن توسط مردم از گذشته تا حا ل است ".
دكتر كزازی در مورد كسانی كه سخت به نحوست اين روز اعتقاد دارند و از آن زيان میبينند ، میگويد: " اين زيان در گجستگی عدد 13 نيست ، بلكه در باوری است كه آنها به اين گجستگی دارند. باور به گجستگی آن نيروهای درونی و بيرونی با ور را با او همسو و همگرا و كانونی میكند و نيروها اثری بر پيرامون میگذارد ". (8)
و اما پيشينه و انگيزهی عدد سيزده هر چه كه باشد، در ايران هميشه رسم برآن بوده كه روز سيزدهی نوروز – سيزدهی فروردين – تمامی مردم از شهری و روستايی و از هر طبقه و دسته ، بايد از خا نهها بيرون آمده و خود را به دشت و صحرا بسپارند. و ديگر اينكه جايز نيست – حتا برای زما نی كوتاه – به
بسياری از مراسمی كه در جشن سيزده در ايران برگزاز میشود ، معانی اساطيری و تمثيلی دارد. شادی و خنده به معنای فرو ريختن پليدی و انديشههای تيره ؛ مهربانی و روبوسی ، نماد آشتی و استحكام دوستی و پاكيزگی از دشمنی و عداوت ؛ به آب افكندن سبزههای هفت سين به آب رونده نماد فديه به ايزد بانوی آب (آناهيتا) ؛ خوردن غذا در دشت نماد فديهی گوسفند بريان ؛ گره زدن سبزه برای باز شدن بخت ، تمثيلی از پيوند زن و مرد و ادامهی نسل است.
از رسمهای ديگر جشن سيزده بدر كه در گذشته بسيار معمول بوده ، شركت در مسابقات بُرد و باختی به ويژه اسب دوانی است كه ياد آور نبرد ايزد باران با ديو خشكسالی است. (10)
از ديگر رسمهای شوخی آميز روز سيزده كه مشخص نيست نخست از كجا آغاز شده ، دروغ روز سيزده است. چنان كه اروپاييان نيز روز اول آوريل كه به روز سيزدهی فروردين ما بسيار نزديك است ، (هر چهار سا ل يك بار سيزدهی فروردين و اول آوريل برابر میشوند) اين رسم را دارند. بطوريكه روز اول آ وريل سال راديو فرانسه در اخبار ساعت هفت صبح اعلام نمود كه امروز برج ايفل خراب خواهد شد. با شنيدن اين خبر عدهی زيادی حيران و هيجان زده به محل برج رفتند و در آنجا با اعلاميهی دروغ اول آوريل روبرو شدند.