در زیر بندهایی از ترجمهی بلعمی را میآورم مربوط به فصل سامان دادن به دستمزد لشکریان در دوران خسرو یکم انوشهروان (انوشگ روان = دارای روان بیمرگ).
پس چون نوشیروان از خراج فارغ شد، با خویشتن گفت کار خراج و مملکت راست شد. اکنون کار خراج سپاه راست باید کردن، تا چنان که میدانم که این خواسته از کجا میآید، نیز دانم که کجا میرود و آن خواسته که بیرون روَد به سپاه رود. ..
مردی را بخواند از دبیران بزرگ بااصل، دبیری از دبیران اردشیر، نام او «بابک بن نیروان». او را گفت: ... از هر سواری سلاح تمام بخواه. زره پوشند، و زَبَر آن جوشنی تمام، با رکاب، و بر سر خود، و سلسله، و ساقَین، و اندر دست ساعدَین آهنین، و بَرگُستوان بر اسپ، و یکی نیزه، و یکی شمشیر، و یک سپر، و کمری بر میان، و توبره در کمر، عمودی آهنین، و به یک سوی کوهه تبرزین، از این پسِ زین کماندانی و اندر او دو کمان و به هر کمانی دو زه. و بگوی تا دو زه دیگر از پسِ فتراک بیاویزند.
و چون مردی با سلاح بدیدی، بگوی تا در میدان اسپ تازَد و از اسپ با سلاح فرود آید و برنشیند، تا بدانی که وی در سواری چه مایه دارد. پس بگوی تا هر سلاحی کار فرماید. پس بدان مقدار که دانش وی بینی او را روزی ده و بنویس. از صد درم تا چهارصد درم. اگر پیاده است کم از صد درم مده.
بابک میپذیرد و سه روز به همهی لشکریان فرصت داده میشود تا سلاح و پوشاک خود را آماده کنند و در میدان رژه بروند و همان گونه که انوشیروان خواسته بود آزمون پس دهند و میزان دستمزد آنان تعیین شود. روز چهارم که همه به میدان میآیند بابک میگوید: «باز گردید که آن کس که بهتر میباید، نیامده است.» روز بعد هم این کار تکرار میشود و
انوشیروان بدانست که او را میخواهد و گفت غایت عدل است.
دیگر روز نوشیروان خود بر سر نهاد و سلاح تمام پوشید چنان که خواسته بود و آن دو زه کمان که گفته بود که از پس پشت بیاویزند فراموش کرد. بر نشست و به عرضگاه آمد.
بابک از جای برخاست و او را گفت: ای خداوند تاج و تخت! اسپ بگردان و خویشتن را بر من عرضه کن تا ترا ببینم و اسپ سواریت بینم.
نوشیروان اسپ بگردانید. بابک آن دو زه ندید. گفت: هر چند که مَلَکی و فرمان تُراست، در مجلسِ داد محابا نیست و در سلاح تو نقصان نپسندم.
فرمود تا دو زه کمان آوردند و از پس خویش آویخت. آنگاه بابک جریده بگرفت و نام نوشیروان بنوشت...
پس گفت: ای خداوند تاج! هر آن کس که بزرگ بر جنگی باشد و به سلاح تمام، او را بیش از چهارصد درم ننویسم. و ترا حق مَلَکی است و تاج بر سر تو است. حق ملک افزون باید. چند خواهی که افزون کنم؟
نوشیروان گفت: چندان که تو بینی.
بابک گفت: یک درم افزون کنم تا بر بیت المال نقصانی نیاید.
نوشیروان گفت: پسندیدم.
و او را چهارصد و یک درم در دیوان بنوشت سر هر سه ماهی.
میبینیم که سلاح کامل سوارهنظام در دوران نوشیران این گونه توصیف شده است:
- زره
- جوشن کامل روی زره
- کلاهخود
- ساق بان
- بازوبان
- زره اسب یا برگستوان
- یک نیزه
- یک شمشیر
- یک سپر
- کمربند و توبرهای بر آن
- گرز آهنین که از یک سوی زین آویخته میشده
- از سوی دیگر زین، کماندانی با دو کمان زه شده آویخته میشده
- به فتراک یا تسمهی پشت اسب هم دو زه یدکی آویخته میشده
به سوارهنظام خبره و چیرهدست هر سه ماه ۴۰۰ درم داده میشده است یعنی تقریبا روزی ۴ درم و خردهای. هم چنین هر جنگاوری میبایستی نشان میداده که توانایی کاربرد هر سلاح را دارد و تنها برای نمایش و دریافت دستمزد سلاح به دست نگرفته است. البته شاید در بخش پرداخت دستمزد به خود انوشیروان دقت تاریخی نداشته باشد.